" دانش واقعی تواضع می آفریند ....." پدری دو پسر جوان خود را نزدیک
گوروی معروف میفرستد تا تحت تعالیم الهی قرار گیرند. پس از یک مدت نسبتاً
طولانی، هر دو جوان به خانه خود بازمیگردند. پدر که شوق فراوانی داشت تا
بداند فرزندانش چه چیزهایی یاد گرفتهاند، از یکی از آنها که مغرور و
خودپسند بود، پرسید: «پسرم، در این مدت چه چیزهایی از استاد خود یاد
گرفتی؟» او بلافاصله جواب داد: «پدر عزیزم، چیزهای زیادی یاد گرفتم که
نمیتوانم همه آنها را بازگو کنم. من در اعماق اقیانوس بیکران دانش فرو
رفتم و با شکار مروارید گرانبهای حکمت، به بینش و روشنبینی واقعی رسیدم.
دانش و اندوختهها قدری است که به زبان نمیآید!»