خانه
2.84M

جـــــــــــــکـــــــ جــــــــــالــــــــب

  • ۱۹:۵۵   ۱۳۹۴/۴/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    روزی دو کشاورز با تراکتور راهی شهر شدند. بر سر راه به مدفوع گاو برخوردند. صاحب تراکتور به دیگری گفت اگر از این مدفوع بخوری تراکتور خود را به تو میدهم. کشاورز این کار را کرد و صاحب تراکتور شد. زمان برگشت کشاورز با خود فکر کرد که اگر به ده برگردد چگونه بگوید که من به خاطر این تراکتور گه خورده‌ام، کشاورز دیگر هم ناراحت بود که چه ساده تراکتورش را از دست داده. اولی برای اینکه از این بی آبرویی رها شود میگوید اگر تو هم از آن مدفوع بخوری تراکتورت را پس خواهم داد.و کشاورز بدون دریغ این کار را میکند. و هر دو خوشحال و خندان بسوی ده حرکت میکنند. و پیش خود فکر میکنند که بدون اینکه چیزی بدست آورند فقط گه زیادی خورده اند و به خاطرش خوشحال هستند.
    حکایت این تحریمها و خوشحالی الان ملته
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان