خانه
322K

*حرفای جالب*

  • ۱۸:۲۴   ۱۳۹۲/۶/۹
    avatar
    کاربر جديد|42 |62 پست

    سلام دوستان...


    فکرکردم اگه یه تاپیک برای متن ها و یا حرفای جالبی که میخونیم یا


     به گوشمون میخورن بذارم،


    جالب باشه...


    اولیش ازخودم؛


    شما هم همراهی کنید!!

    ویرایش شده توسط melody  در تاریخ ۹/۶/۱۳۹۲   ۱۸:۳۳
  • leftPublish
  • ۱۶:۲۲   ۱۳۹۴/۴/۱
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست

    ﺣﺘﻤﺎ" ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ"

    ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ۵ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻔﺴﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ .

    ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﻗﻔﺲ ﯾﮏ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻻﯼ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﯼ ﻣﻮﺯ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ .

    ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺑﺎﻻﯼ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﻣﻮﺯﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ،

    ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺁﺏ ﺳﺮﺩ ﻣﯽﭘﺎﺷﯿﺪﻧﺪ .

    ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺑﺎﻻﯼ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺳﺎﯾﺮﯾﻦ ﺍﻭ

    ﺭﺍ ﮐﺘﮏ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ .

    ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﯿﭻ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﻋﻠﯽﺭﻏﻢ ﻭﺳﻮﺳﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺮﺍﺕ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻦ

    ﺍﺯ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽﺩﺍﺩ .

    ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ

    ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﮐﻨﻨﺪ . ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ

    ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﯼ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﺑﺮﻭﺩ، ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺗﻮﺳﻂ

    ﺳﺎﯾﺮﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺿﺮﺏ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ .

    ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﮐﺘﮏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﭼﺮﺍ، ﺍﻣﺎ

    ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ .

    ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺩﻭﻣﯽ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ . ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ

    ﺍﻭﻝ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮐﺘﮏ ﺯﺩﻥ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﺩﻭﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺳﻮﻣﯿﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ

    ﻫﻢ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ‏( ﮐﺘﮏ ﺧﻮﺭﺩﻥ‏) ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮔﺮﺩﯾﺪ .

    ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﭼﻬﺎﺭﻣﯿﻦ ﻭ ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﯿﺰ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻧﺪ .

    ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻣﺘﺸﮑﻞ ﺍﺯ ۵ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ

    ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﺁﺏ ﺳﺮﺩﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺎﺷﯿﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺭﺍ

    ﮐﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺭﺍ ﮐﺘﮏ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ .

    ﺍﮔﺮ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﯼ

    ﻧﺮﺩﺑﺎﻥ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺭﺍ ﮐﺘﮏ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ ﺷﺮﻁ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﺴﺖ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺁﻥﻫﺎ ﺍﯾﻦ

    ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ : “ﻣﻦ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ، ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﻣﺎﺳﺖ . ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻦ ”

    ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ؟

  • ۱۶:۵۹   ۱۳۹۴/۴/۲
    avatar
    مامان ملیکا خانم
    کاربر جديد|71 |96 پست
    واقعا خیلی آشناست.......... این در مورد بعضی رسوم دست و باگیر ما ایرانی ها خیلی آشناست
  • ۰۲:۲۰   ۱۳۹۴/۴/۳
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
  • ۱۵:۳۲   ۱۳۹۴/۴/۴
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    *حرفای جالب*
  • ۱۳:۵۲   ۱۳۹۴/۴/۵
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    حسین پناهی ...

    دلم میخواست های من زیادند..
    بلندند...
    طولانیند...
    اما مهمترین دلم میخواست ها اینست که :
    انسان باشم.
    انسان بمانم .
    انسان محشور شوم...
    چقدر وقت کم است .
    تا وقت دارم باید مهرورزی کنم به همین چند نفر که ازتمام مردم دنیا بامن نفس می کشند.
    باید مهر بورزم به همین جغرافیایی که سهم من است از جهان.
    وقت کم است بایدخوب باشم .
    مهربان باشم.
    ودوست بدارم همه زیباییها را ......
    میگویند انسانهای خوب به بهشت میروند اما من میگویم انسانهای خوب هرکجا باشند آنجا بهشت است
  • leftPublish
  • ۱۳:۳۴   ۱۳۹۴/۴/۷
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی بود و تعمیر آن نیز فایده ای نداشت
    کتابخانه جدیدی ساخته شد. اما مشکل جدید انتقال میلیون ها جلد کتاب بود.
    یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتابخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام دهند.
    اما به دلیل فقدان سرمایه کافی، این درخواست از سوی کتابخانه رد شد.
    فصل بارانی شدن فرا رسید، اگر کتابها بزودی منتقل نمیشد. خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس میگردید. رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار.
    روزی، کارمند جوانی از دفتر رییس کتابخانه عبور کرد و با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است.
    رییس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی، جوان پاسخ داد: سعی میکنم مساله را حل کنم.
    روز دیگر، در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها آگهی منتشر شد به این مضمون:
    همه شهروندان میتوانند به رایگان و بدون محدودیت کتابهای کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر تحویل دهند .
    خود را تغيير دهيم نه جهان را
  • ۱۵:۳۳   ۱۳۹۴/۴/۷
    avatar
    nina1182
    کاربر فعال|379 |519 پست
  • ۱۵:۴۵   ۱۳۹۴/۴/۷
    avatar
    مهندس غریب
    سه ستاره ⋆⋆⋆|4418 |3052 پست

    با اجازه صاحب موضوع :

     

    عکس نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس نوشته های غمگین و عاشقانه جدید,عکس های نوشته دار غمگین و عاشقانه

     

    عکس و نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس با نوشته های غمگین و عاشقانه,عكس نوشته غمگین و عاشقانه

     

    عکس نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس نوشته های غمگین و عاشقانه جدید,عکس های نوشته دار غمگین و عاشقانه

     

    عکس و نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس با نوشته های غمگین و عاشقانه,عكس نوشته غمگین و عاشقانه

     

    عکس نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس نوشته های غمگین و عاشقانه جدید,عکس های نوشته دار غمگین و عاشقانه

     

    عکس و نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس با نوشته های غمگین و عاشقانه,عكس نوشته غمگین و عاشقانه

     

    عکس نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس نوشته های غمگین و عاشقانه جدید,عکس های نوشته دار غمگین و عاشقانه

     

    عکس و نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس با نوشته های غمگین و عاشقانه,عكس نوشته غمگین و عاشقانه

     

    عکس نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس نوشته های غمگین و عاشقانه جدید,عکس های نوشته دار غمگین و عاشقانه

     

    عکس و نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس با نوشته های غمگین و عاشقانه,عكس نوشته غمگین و عاشقانه

     

    عکس نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس نوشته های غمگین و عاشقانه جدید,عکس های نوشته دار غمگین و عاشقانه

     

    عکس و نوشته های غمگین و عاشقانه,عکس با نوشته های غمگین و عاشقانه,عكس نوشته غمگین و عاشقانه

     

     

  • ۰۰:۴۰   ۱۳۹۴/۴/۱۰
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    روزي کشاورزي متوجه شد ساعت طلاي ميراث خانوادگي اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهي کودک که بيرون انبار مشغول بازي بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه هاي علوفه را گشتند اما بازهم ساعت پيدا نشد.همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکي نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتي ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهي به او انداخت و با خود انديشيد:چراکه نه؟ کودک مصممي به نظر ميرسيد. پس کودک به تنهايي درون انبار رفت و پس از مدتي به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير ازو پرسيد چگونه موفق شدي درحالي که بقيه کودکان نتوانستند؟
    کودک پاسخ داد: من کار زيادي نکردم، روي زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداي تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم...

    "ذهن وقتي در آرامش است ، بهتر از ذهن پرمشغله ، کار ميکند. هرروز اجازه دهيد ذهن شما اندکي آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگي خود را آنگونه که مي خواهيد سروسامان دهيد."
  • ۲۳:۴۶   ۱۳۹۴/۴/۱۰
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    فردی به مدت چندین سال شاگرد نقاش بزرگی می شود و تمامی فنون و هنر نقاشی را فراگرفت .روزی استاد به او گفت :

    دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم .

    شاگرد با تشکر از استاد خداحافظی کرد ورفت . روز بعد فکری به سرش رسید . سه روز تمام وقت صرف کرد و یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در شلوغ ترین میدان شهر قرار داد و مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند .

    غروب که برگشت، دید که تمامی تابلو علامت خورده است . بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد و از وی گله مند شد . استاد شرح ماجرا را پرسید و او دقیقا بازگو کرد .

    استاد به او گفت :

    آیا می توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟

    شاگرد نیز چنان کرد . استاد آن نقاشی را در همان میدان شلوغ شهر قرار داد، ولی این بار رنگ و قلم را در کنار آن تابلو قرار داد، اما متنی که در کنار آن نوشت، این بود: از رهگذران خواهش می کنیم اگر جایی از نقاشی اشکال و ایرادی دارد، با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.

    غروب برگشتند و دیدند تابلو دست نخورده است. این تابلو یک هفته در آنجا بود، ولی هیچ کس هیچ نکته ای را اصلاح نکرد؛ حتی صاحب نظران در رشته نقاشی . استاد به شاگرد گفت: حالا فهمیدی که من همه چیز را به تو آموزش داده ام، اما نکته مهم تر از همه این که تمام مردم می توانند انتقاد کنند، ولی کسی پیدا نمی شود که اصلاح کند!!
  • leftPublish
  • ۱۵:۲۰   ۱۳۹۴/۴/۱۳
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    ❤️شنیدن عبارت «دوستت دارم» در زمان آشنایی و دوستی شاید سبب شود که تو ساعت ها در خیابان پس از شنیدنش پیاده راه بروی و لبخند بزنی ....بی چتر ..زیر باران زیر برف و در حالی که
    بارها صورتت را به سمت آسمان می گیری .

    ❤️شنیدن عبارت «دوستت دارم»
    برای مادر و پدرت یعنی سرشان را بلند کنند و بگویند : خدایا شکر
    فرزندم را حفظ کن و آن جمله ی معروف : دستت به خاک بخورد طلا شود فرزند
    که خودت می دانی چقدر معجزه می کند .

    ❤️شنیدن عبارت «دوستت دارم»
    برای یک مرد... او را برای مصاف با سخت ترین ها ی زندگی زره پوش می کند ..
    و آماده می شود ....توان می گیرد... برای آنکه بیشتر بکوشد . مرد احساس می کند حتی قدش بلند تر شده است، چون به مرد بودنش افتخار می کند .

    ❤️شنیدن عبارت «دوستت دارم»
    برای زن آنچنان انرژی و توان مضاعفی برایش ایجاد می کند که آمادگی این را می یابد که لحظه ای پس از شنیدن این جمله یک خانه تکانی مفصل به راه بیاندازد .
    و همه جای زندگی را با عشق ، از نو بیاراید

    ❤️شنیدن عبارت «دوستت دارم»
    برای فرزندت خصوصا وقتی روی دو زانو می نشینی و خودت را همقد فرزندت می کنی و چشم در چشمش می گویی یعنی من هستم ..خیالت راحت ... و یادت باشد آن شب فرزندت دیرتر ولی آرامتر و آسوده تر می خوابد پس از شنیدن این جمله از والدینش

    ❤️فرقی نمی کند معشوق باشی یا عاشق
    پدر یا مادر ...
    فرزند یا همسر

    عبارت «دوستت دارم» را جدی بگیریم،
    غوغایی به پا می کند .
  • ۰۸:۴۱   ۱۳۹۴/۴/۱۴
    avatar
    آلما فاطمی
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13740 |7139 پست
    ممنون خیلی زیبا بود
  • ۰۹:۳۸   ۱۳۹۴/۴/۱۶
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    یک جمله زیبا از نلسون ماندلا

    نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را اخلاق خوب تکمیل ميكند...

    اما کمبود یا نبود اخلاق را، هيج چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند...

    پایه و بنای شخصیت انسان ها بر کردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان هاست...🌻🌻🌻
  • ۰۰:۵۰   ۱۳۹۴/۴/۱۸
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ


    ﯾﮏ : ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
    ﺩﻭ : ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.
    سه : ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ.
    چهار : ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.
    پنج : ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ ,ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ .
    شش : ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ.
  • ۱۳:۵۲   ۱۳۹۴/۴/۲۰
    avatar
    Elnaz1383
    کاربر جديد|71 |142 پست
    به جای این که دنبال قهرمان زندگی خودبگردید
    میتوانید خودتان قهرمان زندگیتان باشید
    💛💙💜💚❤💗💓💖❄♣
  • ۱۳:۵۸   ۱۳۹۴/۴/۲۰
    avatar
    Elnaz1383
    کاربر جديد|71 |142 پست
    کسانی که به شما حسادت میکنند را دوست بدارید

    ان ها شما را از خودتان بالا تر میدانند


  • ۱۳:۵۹   ۱۳۹۴/۴/۲۰
    avatar
    Elnaz1383
    کاربر جديد|71 |142 پست
    💛💙💜💚❤💗💓💖❄♣
  • ۱۰:۵۵   ۱۳۹۴/۴/۲۴
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت:

    ـ از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟

    همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زدو حرفاشو شروع کرد:

    ـ با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیمو افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم. اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش! من موندمو و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین رفیق سوم، شرکت جدید حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستاصل شدو رفت پی شغل کارمندیش! توی این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی رو راه انداختیم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یهو توی یه تصادف لعنتی، همسرمو از دست دادم! همه چی بهم ریخت و تعادل مالیمو از دست دادم! شرکت افتاد توی چاله ورشکستگی با دو میلیارد بدهی! شکست پشت شکست! مدتی بعد پسر کوچیکم بخاطر تومور مغزی فوت کرد. چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوری منجر شد! بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگی، با پسر بزرگم شرکت جدیدی زدیم با محصول جدید. اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بی رویه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. هفت سال حبس رو بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودندو منم هنوز بودم! به محض رهایی از حبس، باز کار جدیدی رو استارت زدیم و اینبار موفق شدیم. شرکتمون افتاد توی درآمدو وضعمون خوب شد. من به سرعت و با یه رشد عالی، از چاله بدهی ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده یه هلدینگ بزرگ، اونم با ده هزار پرسنل.

    مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف هاش، از حضار پرسید:

    ـ همونطور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی، تاوان دادم. عذاب کشیدم. آیا کسی حاضر هست بازم مسیر منو طی کنه؟

    هیچ کس دستشو بلند نکرد! مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و سپس با گفتن یه جمله از پشت تریبون اومد پائین: “خیلی هاتون دوست دارید الان جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیر سختی نیستید که من طی کردم، نیستید... ”

    بعضی از مردم طوری با پول رفتار می کنند تا آن را به انتها نرسانند بی کار نمی نشینند و برخی هم تمام عمر ارزشمند خود را برای بدست آوردن آن به انتها می رسانند.
    (یوهان ولفگانگ فون گوته)
  • ۱۴:۰۶   ۱۳۹۴/۴/۲۵
    avatar
    ronak n
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|13385 |16410 پست
    يک داستان مديريتي:

    در بازگشت از كليسا، جك از دوستش ماكس مي پرسد: «فكر مي كني آيا مي شود هنگام دعا كردن سيگار كشيد؟

    ماكس جواب مي دهد: «چرا از كشيش نمي پرسي؟

    جك نزد كشيش مي رود و مي پرسد: جناب كشيش، مي توانم زمانیکه در حال دعا كردن هستم، سيگار بكشم.

    كشيش پاسخ مي دهد: «نه، پسرم، نمي شود. اين بي ادبي به مذهب است.

    جك نتيجه را براي دوستش ماكس بازگو مي كند.

    ماكس مي گويد: تعجبي نداره. تو پرسش را درست مطرح نكردي. بگذار من بپرسم.
    ماكس نزد كشيش مي رود و مي پرسد: «آيا زمانیکه در حال سيگار كشيدن هستم مي توانم دعا كنم؟»

    كشيش مشتاقانه پاسخ مي دهد: مطمئنن، پسرم. مطمئنن.

    یاداوری:

    پاسخي كه دريافت مي كنيد به شدت بستگي به پرسشي دارد كه پرسيده ايد...
  • ۱۹:۲۹   ۱۳۹۴/۴/۲۷
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    *حرفای جالب*
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان