۰۸:۵۶ ۱۳۹۳/۶/۷
با اجازه خانمهای محترم ، خاطره من مربوط به چند روز بعد از خواستگاری است ( البته من وعزیزدلم یکسال و نیم قبل از این جریان با هم آشنا شده بودیم و صمیمانه با هم ارتباط داشتیم ) که برای محرم شدن با عیالات متحده گرامی و خانواده هامون و تعداد کمی از بستگان درجه یک به دفتر ثبت ازدواج محله خانمم اینا رفته بودیم ، خلاصه بعد از مراحل اولیه رسیدیم به اون قسمتی که سه بار از عروس اجازه میگیرن ، حاج آقایی که خطبه را میخواند گوشهای سنگینی داشت و باید بلند صحبت میکردی که بشنوه ، برای اولین بار حاج آقا پرسید : عروس خانم بنده وکیلم خانمم که خودش میگه اون لحظه حواسش نبوده با صدای بلند گفت بله بله بله !!!! در حالیکه همه تقریباً گیج شده بودند خواهرام با جمع کردن خودشون موضوع رو پیچوندند و با هم گفتند عروس رفته گل بچینه !!! جالب بود که حتی با اون فریاد خانمم حاج آقا متوجه نشده بود که عروس بعله را همان بار اول گفته بنابراین ادامه داد دوشیزه مکرمه محترمه برای بار دوم ...... و الی آخر