خانه
× برای دیدن جدیدترین مطالب این تاپیک اینجا کلیک کنید و برای دیدن صفحه ابتدایی، این پنجره را ببندید.
برای دیدن صفحات دیگر، بر روی شماره صفحه در شمارنده بالا کلیک کنید.
مشاهده جدیدترین مطالب این تاپیک
12.4K

داستان نویسی

  • ۲۲:۳۵   ۱۳۹۷/۱۲/۲۳
    avatar
    کاربر جديد|54 |22 پست

    سلام دوستان گرامی،

    از همه دوستان عزیز و علاقه مند دعوت می کنم من را در نوشتن داستان معمایی- جنایی یاری کنند تا بتوانیم دانسته ها و اطلاعات ادبی خود را با یکدیگر به اشترا ک بگذاریم و لذت ببریم.

    با تشکر فراوان از همه دوستان عزیز

    داستان نویسی

    ویرایش شده توسط Sazzhv در تاریخ ۲۴/۱۲/۱۳۹۷   ۱۶:۳۶
  • leftPublish
  • ۱۱:۰۲   ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    زیباکده
    Sazzhv : 

    سلام دوستان گرامی،

    از همه دوستان عزیز و علاقه مند دعوت می کنم من را در نوشتن داستان معمایی- جنایی یاری کنند تا بتوانیم دانسته ها و اطلاعات ادبی خود را با یکدیگر به اشترا ک بگذاریم و لذت ببریم.

    با تشکر فراوان از همه دوستان عزیز

    داستان نویسی

    زیباکده

    سلام به زیباکده خوش اومدی

    لطفا خودتو بیشتر معرفی کن و راجع به ایده ات بیشتر بگو....راستی دیدی اینجا یه تاپیک داستان نویسی وجود داره؟ ما اینجا چندین داستان کوتاه و یک داستان چند فصلی با هم نوشتیم.

    قبل از اینکه ایده ت رو خوب توضیح بدی. من یه پیشنهاد می کنم و اون اینه که کلیه ساختار و اصول این تاپیک با تاپیک بقیه داستانو بنویس متفاوت باشه تا دلیل وجود دو تاپیک با مضامین مشابه توجیه پذیر باشه.

  • ۱۲:۲۵   ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    سلام ساسان فکر میکنم باید صبر کنیم کم کم بچه های داستان نویس جمع بشن و اعلا آمادگی کنن تا اون موقع تو یه کم در مورد ایده هات اینجا تبلیغ کن تا کار یه کم جلو بره
  • ۱۲:۳۱   ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی کاپ قدمت 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    سلام ساسان خوش اومدی به زیباکده. لابد نوشان در مورد قوانین و نحوه پیش رفتن داستان های خودمون اینجا برات توضیح داده. حالا تو ایده های خودت رو بگو تا روش فکر کنیم.
  • ۱۴:۱۳   ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست
    زیباکده
    نوشان : 
    سلام ساسان فکر میکنم باید صبر کنیم کم کم بچه های داستان نویس جمع بشن و اعلا آمادگی کنن تا اون موقع تو یه کم در مورد ایده هات اینجا تبلیغ کن تا کار یه کم جلو بره
    زیباکده

    سلام وقتتون بخیر،

    بله حتما توضیح می دم.

  • ۱۴:۱۵   ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست
    زیباکده
    بهزاد لابی : 
    سلام ساسان خوش اومدی به زیباکده. لابد نوشان در مورد قوانین و نحوه پیش رفتن داستان های خودمون اینجا برات توضیح داده. حالا تو ایده های خودت رو بگو تا روش فکر کنیم.
    زیباکده

    سلام دوست گرامی،

    بله حتما توضیح می دم و ممکنه تا آشنایی کامل برای من کمی زمان بر باشه ولی با کمک شما حتما نتیجه های بهتری حاصل خواهد شد.

  • leftPublish
  • ۱۴:۱۸   ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    زیباکده
    Sazzhv : 

    سلام دوستان گرامی،

    از همه دوستان عزیز و علاقه مند دعوت می کنم من را در نوشتن داستان معمایی- جنایی یاری کنند تا بتوانیم دانسته ها و اطلاعات ادبی خود را با یکدیگر به اشترا ک بگذاریم و لذت ببریم.

    با تشکر فراوان از همه دوستان عزیز

    داستان نویسی

    زیباکده

    سلام به زیباکده خوش اومدی

    لطفا خودتو بیشتر معرفی کن و راجع به ایده ات بیشتر بگو....راستی دیدی اینجا یه تاپیک داستان نویسی وجود داره؟ ما اینجا چندین داستان کوتاه و یک داستان چند فصلی با هم نوشتیم.

    قبل از اینکه ایده ت رو خوب توضیح بدی. من یه پیشنهاد می کنم و اون اینه که کلیه ساختار و اصول این تاپیک با تاپیک بقیه داستانو بنویس متفاوت باشه تا دلیل وجود دو تاپیک با مضامین مشابه توجیه پذیر باشه.

    زیباکده

    سلام دوست گرامی،

    بله من در مورد داستانم در یک پست جداگانه توضیح خواهم داد. و امیدوام مورد توجه دوستان گرامی قرار بگیره.

  • ۱۵:۰۷   ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی کاپ قدمت 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    Sazzhv : 

    سلام دوست گرامی،

    بله حتما توضیح می دم و ممکنه تا آشنایی کامل برای من کمی زمان بر باشه ولی با کمک شما حتما نتیجه های بهتری حاصل خواهد شد.

    زیباکده

    باشه خیلی هم خوبه. 

  • ۱۴:۱۲   ۱۳۹۷/۱۲/۲۶
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست
    سلاااام
    چه جالب چون آواتار دختر بود فکر کردم دوست جدیدمون دختره....خوبه بهزاد از تنهایی در میاد...بعدم ساسان پسرخاله نوشان...چه باحال زمان ما نهایت تا خواهر برادر اسما رو ست می کردن نوشان اینا خیلی خارجین تا بچه های خاله و عمه هم پیشروی کردن...

    شوخی کردم...
    خب پس، بعد از عید یه داستان جدید اینجا شروع میشه
  • ۱۸:۱۱   ۱۳۹۷/۱۲/۲۶
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست
    زیباکده
    Sazzhv : 

    سلام دوستان گرامی،

    از همه دوستان عزیز و علاقه مند دعوت می کنم من را در نوشتن داستان معمایی- جنایی یاری کنند تا بتوانیم دانسته ها و اطلاعات ادبی خود را با یکدیگر به اشترا ک بگذاریم و لذت ببریم.

    با تشکر فراوان از همه دوستان عزیز

    داستان نویسی

    زیباکده

    دوستان گرامی پست معرفی را گذاشته ام امیدوام قابل توجه باشد.

  • ۱۸:۱۳   ۱۳۹۷/۱۲/۲۶
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست

    با سلام و وقت بخیر دوستان گرامی و عزیز،


    در راستای تاپیک جدید قرار شد برای دوستان کمی از فعالیت ها توضیح بدم.


    دوستان همینطور که اطلاع دارید و میدونید، ژانر معمایی- جنایی یکی از محبوب ترین و پرطرفدار ترین ژانر های نوشتاری و خواندنی است و در اصل در ادبیات، زیر ژانر ادبیات پلیسی قرار گرفته که البته به شخصه تفاوتی قائل هستم به طور مثال من ادبیات پلیسی رو زیر ژانر معمایی- جنایی میدونم و معما، بالاتر و مقدم تر از پلیسی و عاشقانه و ترسناک و دلهره آور است.


    و قصد دارم شروع کننده  این ژانر باشم البته همراه با کمی ادغام جنبه های روانشناختی و تریلر و دلهره آور، البته به همراهی شما دوستان عزیز.


    دوستان درسته من به شخصه روانشناس نیستم و درس علوم رفتاری نخوندم اما علاقه ام به این ژانر باعث شده در اثر مطالعه آثار نویسندگان این ژانر اطلاعاتی در رابطه با این موضوع کسب کرده و قصد دارم  دانسته هام را به نوشته تبدیل کنم در قالب داستان.


    دوستان من آلان در حال طراحی خط داستان هستم و بزودی اطلاعاتی در این مورد در اختیارتان قرار می دهم. و نحوه نوشتن را برایتان شرح می دهم.


    با تشکر از همه دوستام گرامی .


    موفق باشد



    به اشتراک گذاشته شده از تایم لاین Sazzhv
  • leftPublish
  • ۰۹:۲۷   ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    منتظریم
  • ۱۶:۳۸   ۱۳۹۸/۱/۲
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست

    با سلام و وقت بخیر به دوستان گرامی،


    دوستان من در حال تکمیل ساختار کلی داستان هستم و همچنین تا حدودی نوشتم اما اینجا میخوستم چندتا سوال رو مطرح کنم و بعد در ادامه داستان را قرار دهم.


    1. این تصادف مربوط به کجا و چگونه باشد؟ تصادف نقطه اصلی معما قرار بگیرد؟ یا زود است باید داستان پیش برود سپس این تصمیم گرفته شود؟ 


    2. در ابتدای داستان شخصیت ها خوب وارد داستان شدند؟


    3. ابتدای داستان چه نوع ویژگی معمایی دارد؟ آیا می توان گفت معماوار است؟


    دوستان این سوال ها برای این است که من بدونم نظر شما با خوندن ابتدای داستان چیه؟ و چه برداشتی از داستان میکنید؟ و اینکه چگونه ساختار اصلی را شکل بدم و چگونه باهم این همکاری را شروع کنیم.


    ممنون میشم نظتونو بگید و سوالی است برای طرح، طرح کنید و همچنین راهنماییم کنید.


    با تشکر فروان از دوستان گرامی



    به اشتراک گذاشته شده از تایم لاین Sazzhv
  • ۱۶:۵۳   ۱۳۹۸/۱/۲
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست

    دوستان متاسفانه من نمیتونم فایل رو اینجا بزارم. میشه راهنماییم کنید. فکر کنم تعداد کلمات قابل کپی و تایپ محدوده؟ درسته؟


    اگر امکان داره راهنماییم کنید


    با تشکر



    به اشتراک گذاشته شده از تایم لاین Sazzhv
  • ۱۰:۲۵   ۱۳۹۸/۱/۴
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست

    بخش اول

    روز دوم بهار سال نودوهشت بود همه چی آروم، مثل هر سال پیش می­رفت. ایلیا داشت برای ترجمه فصل دوم کتاب "کلیات زبان شناسی" نوشته­­ی جورج یول، در واژه نامه دنبال لغت مناسب می­گشت. کمی کلافه شده بود در واقع ترجمه همیشه کلافه کننده بود و انتخاب واژگان مناسب دقیقا قسمتی بود که همه­­­ی مترجمان در آن با بن­بست یا چندگانگی انتخاب مواجه می­شدند. ولی چیزی بود که سال نودوهشت را برای ایلیا قاسمی متفاوت می­کرد.

    ایلیا درس خوانده رشته مترجمی زبان انگلیسی بود و دروه کارشناسی ارشد را در رشته زبان شناسی به اتمام رسانده بود و داشت برای مقطع دکترا رشته­ی زبان شناسی عصبی برای دانشگاه خارج از کشور اقدام می­کرد. او برای کشور آلمان دانشگاه لایپزیش اقدام کرده بود همین چند وقت پیش بود که ایمیل تایید مدارکش از طرف سفارت آمده بود. همزمان هم داشت برای خواندن زبان آلمانی تلاش می­کرد که تلاشش واقعا قابل ستایش بود. و در این بین چون زبان انگلیسی اش قابل توجه بود، زبان آلمانی دومین زبانی بود که داشت یاد می­گرفت بسیار هم خوب پیش می­رفت.

    همه روزهایش پُر بود. وقت چندانی نداشت، برای تماشای تلویزیون و همچنین انجام بازی ها ویدیویی. عمده ترین کارش ترجمه و کلاس زبان بود. همچنین باید تا مهرماه ترجمه کتاب را به اتمام می­رساند و تا حدودی از این سو تحت فشار ناشر بود. انتشارات رَهنما همیشه انتخاب اول بچه­های زبان­شناسی است. ایلیا پسری تپل و کم تحرک بود و همیشه به دیگران می­گفت من تنبل فیزیکی هستم نه تنبل ذهنی و حقیقتا درست می­گفت از نظر قوای ذهنی بسیار پویا بود اما کارهای فیزیکی نه آنچنان!

    تنها کار فیزیکی و تحرکی که داشت مشت زدن به کیسه بوکس اتاقش بود. او برای توصیف این کارش از یک اصطلاح روانشناسی استفاده می­کرد و می­گفت "برون­ریزی خشم". هروز نیم ساعت مشت می­زد.

    روز سوم بود که با اصلاح صورت و دوش نیم ساعته­ای آغاز شد. امروز قرار بود که با یکی از دوستان قدیمی­اش ملاقات کند، در واقع دوست صمیمی اش بود. سیندخت دختری بامزه بود. و چشمان درشت مشکی و موهای فر ریز داشت. برای صحبت کردن همیشه از ادبیاتی تمیز ومنحصر به فرد استفاده می­کرد. تصمیم گرفته بودند که امروز را به دیدن کلیسای پطروس مقدس بروند، کلیسای پطروس مقدس در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر تهران بود یکی از کلیساهای قدیمی تهران، که در دوران قاجار توسط میسیونر های پروتستانی بنا شده بود. در خیابان جمهوری و خیابان های اطراف آن محله های بسیار پرجنب­وجوش تهران به حساب می­آیند.

    قرارشان میدان تجریش بود. هوای بهاری و خیابانهای خلوت شده از ترافیک لذت گردش را چندبرابر می­کرد. در میدان تجریش ایلیا رفت داخل یکی از مغازه های و تنقلات خرید و در حال خارج شدن خارج شدن از مغازه بود که تلفن همراهش زنگ خورد و روی صفحه عکس و نام سیندخت به نمایش درآمد بلافاصله جواب داد!

    -الو سلام سیندخت، خوبی؟ کجایی؟

    - سلام مرسی من خوبم تو کجایی؟ من جلوی پُست سر کوچه وایسادم.

    - باشه منم چند ثانیه دیگه می­رسم.

    - آهان دیدمت! بیا.

    بعداز سلام و احوال­پرسی و حرف های معمول در مورد هدف هایی که در سال جدید می­خواهند برسند صحبت کردند. نکته قابل توجهی در بین هدف هایشان نبود اما معمولا هدف هایی را انتخاب می­کردند که در یکسال بتوانند به آنها برسند و این کار را هر دو خیلی آگاهانه انجام ­می­دادند.

    آشنایی ایلیا و سیندخت دقیقا زمانی شدت گرفت که ایلیا پدر و مادر خود را در آن تصادف ناگهانی از دست داد. پدرش در تصادف بخاطر شکستن دنده­هایش و فرورفتن در ریه­اش فوت کرد، مرگ دردناکی داشت و مادرش هم به کما رفت و بعداز چندین هفته فوت کرد، که برخلاف پدرش مرگ راحت­تری داشت.

    ایلیا ضربه جبران ناپذیر روانی خورد و دچار" استرس پس از سانحه" شد و مجبور به استفاده داروهای روانپزشکی شد. و هنوز هم ادامه دارد. اما مقدارش بسیار کم شده و تحت کنترل درمانگر است.

    در سن پانزده سالگی تنها پدربزرگ مادرش بود که به نوه­اش دلداری می­داد. البته خانواده فراهانی هم بود. که دخترشان هم سن و سال ایلیا بود. و چندی از دوستان مدرسه­اش که صمیمی­ترین آن اشکبوس اعتمادی بود.

    پدر بزرگ ایلیا وضع مالی مناسبی داشت و هیچ چیز برای نوه ­عزیزِ غم­ دیده­اش کم نگذاشت همه دارایی­اش را بنام ایلیا کرده بود. و چندین ملک و زمین به نامش بود. مقدار زیادی پول در بانک به صورت سپرده و اوراق بهادار وجود داشت که همه و همه­ اش بنام ایلیا قاسمی بود.

    داستان نویسی
  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۸/۱/۱۰
    avatar
    نوشان
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    زیباکده

    1. این تصادف مربوط به کجا و چگونه باشد؟ تصادف نقطه اصلی معما قرار بگیرد؟ یا زود است باید داستان پیش برود سپس این تصمیم گرفته شود؟  نمیتونم نظر قطعی بدم چون نمیدونم چی تو سرته میتونه باشه میتونه هم نباشه ولی به نظرم اتفاق مهمی باشه که باعث ایجاد اتفاق اصلی شده . اینجوری هیجان انگیز تره


    2. در ابتدای داستان شخصیت ها خوب وارد داستان شدند؟ ایلیا آره ولی در مورد سیندخت نمیشه گفت اصن وارد داستان شده باشه چون فقط اسم داریم ازش


    3. ابتدای داستان چه نوع ویژگی معمایی دارد؟ آیا می توان گفت معماوار است؟

    این جمله تنها جمله معما گونه داستانه فکر نمیکنم هنوز بشه بهش گفت معمایی 

    ولی چیزی بود که سال نودوهشت را برای ایلیا قاسمی متفاوت می­کرد

    زیباکده

    سلام ساسان خوبی ؟ من الان داستانو خوندم جواب سوالهارو جلوشون دادم نظرم در مورد نگارشت اینه که فکر میکنم با کمی تغییر میشه روون ترش کرد

     1) در واقع ترجمه همیشه کلافه کننده بود و انتخاب واژگان مناسب دقیقا قسمتی بود که همه­­­ی مترجمان در آن با بن­بست یا چندگانگی انتخاب مواجه می­شدند----> من توی این جمله ترجیح میدم به جای افعال گذشته افعال حال استفاده بشه (در واقع ترجمه همیشه کلافه کننده است و انتخاب واژگان مناسب دقیقا قسمتی ست که همه­­­ی مترجمان در آن با بن­بست یا چندگانگی انتخاب مواجه میشوند)

    2) بود زیاد استفاده میکنی به نظرم بهتره از افعال دیگه هم بهره ببری (همین چند وقت پیش بود که ایمیل تایید مدارکش از طرف سفارت آمده بود.) همین چند وقت پیش ایمیل تایید مدارکش از طرف سفارت آمد

    3)این جمله به نظرم اضافه ست به متن نمیخوره یه جورایی آدمو میندازه از داستان بیرون و به دنیای واقعی برمیگردونه (انتشارات رَهنما همیشه انتخاب اول بچه­های زبان­شناسی است)

    4) کلیسای پطروس مقدس در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر تهران بود یکی از کلیساهای قدیمی تهران، که در دوران قاجار توسط میسیونر های پروتستانی بنا شده بود. در خیابان جمهوری و خیابان های اطراف آن محله های بسیار پرجنب­وجوش تهران به حساب می­آیند.

    این قسمتو خیلی دوست داشتم چون داستان مربوط به زمان حاله و داری اطلاعات واقعی میدی به دلم نشست

    5) ایلیا ضربه جبران ناپذیر روانی خورد---> ایلیا ضربه روانی جبران ناپذیری خورد

    البته من صفت جبران ناپذیر و نمی پسندم چون روان انسانها پیچیده تر از اونه که یک حادثه به این شکل بتونه ضربه جبران ناپذیر بشه وارد کنه به نظرم بهتره از یه صفت ترسناک دیگه استفاده کنیم

    6)دچار" استرس پس از سانحه" شد و مجبور به استفاده داروهای روانپزشکی شد----> دو تا شد پشت سر هم قشنگ نیست بهتره فعل دوم عوض بشه دچار استرس بعد از سانحه شد و مجبور بود از دارو استفاده کند 

    7) ما هنوز نمیدونیم ایلیا چند سالشه چند سال پیش این اتفاق افتاده اینکه میگی (در سن پانزده سالگی تنها پدربزرگ مادرش بود که به نوه­اش دلداری می­داد) یعنی ایلیا 15 سالش بوده این اتفاق افتاده اگر منظور همینه به نظرم اگه بنویسی ( پدر مادرش تنها پناه پسر پانزده ساله مصیبت دیده شد)

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۱۰/۱/۱۳۹۸   ۱۰:۲۸
  • ۱۲:۴۰   ۱۳۹۸/۱/۱۰
    avatar
    Sazzhv
    کاربر جديد|54 |22 پست
    زیباکده
    نوشان : 
    زیباکده

    1. این تصادف مربوط به کجا و چگونه باشد؟ تصادف نقطه اصلی معما قرار بگیرد؟ یا زود است باید داستان پیش برود سپس این تصمیم گرفته شود؟  نمیتونم نظر قطعی بدم چون نمیدونم چی تو سرته میتونه باشه میتونه هم نباشه ولی به نظرم اتفاق مهمی باشه که باعث ایجاد اتفاق اصلی شده . اینجوری هیجان انگیز تره


    2. در ابتدای داستان شخصیت ها خوب وارد داستان شدند؟ ایلیا آره ولی در مورد سیندخت نمیشه گفت اصن وارد داستان شده باشه چون فقط اسم داریم ازش


    3. ابتدای داستان چه نوع ویژگی معمایی دارد؟ آیا می توان گفت معماوار است؟

    این جمله تنها جمله معما گونه داستانه فکر نمیکنم هنوز بشه بهش گفت معمایی 

    ولی چیزی بود که سال نودوهشت را برای ایلیا قاسمی متفاوت می­کرد

    زیباکده

    سلام ساسان خوبی ؟ من الان داستانو خوندم جواب سوالهارو جلوشون دادم نظرم در مورد نگارشت اینه که فکر میکنم با کمی تغییر میشه روون ترش کرد

     1) در واقع ترجمه همیشه کلافه کننده بود و انتخاب واژگان مناسب دقیقا قسمتی بود که همه­­­ی مترجمان در آن با بن­بست یا چندگانگی انتخاب مواجه می­شدند----> من توی این جمله ترجیح میدم به جای افعال گذشته افعال حال استفاده بشه (در واقع ترجمه همیشه کلافه کننده است و انتخاب واژگان مناسب دقیقا قسمتی ست که همه­­­ی مترجمان در آن با بن­بست یا چندگانگی انتخاب مواجه میشوند)

    2) بود زیاد استفاده میکنی به نظرم بهتره از افعال دیگه هم بهره ببری (همین چند وقت پیش بود که ایمیل تایید مدارکش از طرف سفارت آمده بود.) همین چند وقت پیش ایمیل تایید مدارکش از طرف سفارت آمد

    3)این جمله به نظرم اضافه ست به متن نمیخوره یه جورایی آدمو میندازه از داستان بیرون و به دنیای واقعی برمیگردونه (انتشارات رَهنما همیشه انتخاب اول بچه­های زبان­شناسی است)

    4) کلیسای پطروس مقدس در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر تهران بود یکی از کلیساهای قدیمی تهران، که در دوران قاجار توسط میسیونر های پروتستانی بنا شده بود. در خیابان جمهوری و خیابان های اطراف آن محله های بسیار پرجنب­وجوش تهران به حساب می­آیند.

    این قسمتو خیلی دوست داشتم چون داستان مربوط به زمان حاله و داری اطلاعات واقعی میدی به دلم نشست

    5) ایلیا ضربه جبران ناپذیر روانی خورد---> ایلیا ضربه روانی جبران ناپذیری خورد

    البته من صفت جبران ناپذیر و نمی پسندم چون روان انسانها پیچیده تر از اونه که یک حادثه به این شکل بتونه ضربه جبران ناپذیر بشه وارد کنه به نظرم بهتره از یه صفت ترسناک دیگه استفاده کنیم

    6)دچار" استرس پس از سانحه" شد و مجبور به استفاده داروهای روانپزشکی شد----> دو تا شد پشت سر هم قشنگ نیست بهتره فعل دوم عوض بشه دچار استرس بعد از سانحه شد و مجبور بود از دارو استفاده کند 

    7) ما هنوز نمیدونیم ایلیا چند سالشه چند سال پیش این اتفاق افتاده اینکه میگی (در سن پانزده سالگی تنها پدربزرگ مادرش بود که به نوه­اش دلداری می­داد) یعنی ایلیا 15 سالش بوده این اتفاق افتاده اگر منظور همینه به نظرم اگه بنویسی ( پدر مادرش تنها پناه پسر پانزده ساله مصیبت دیده شد)

    زیباکده

    با سلام و وقت بخیر،

    خیلی ممنون بابت راهنمایی ها.

    سعی می کنم بیشتر روی داستان و اتفاقات کار کنم و از نظر ساختار های ادبی و دستوری هم نکته های گفته شده رو اعمال کنم.

  • ۰۹:۴۶   ۱۳۹۸/۱/۱۹
    avatar
    فرک (Ferak)کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    سلام آقا ساسان ، خوشحالم که قسمت اول رو نوشتید. به طور کلی موضوع داستان من رو جلب کرد و دوست دارم ادامه داستانو بخونم. دومین نکته مثبت اینه که سبک نوشتن شما با چهار نویسنده حال حاضر زیباکده متفاوته و این می تونه برای خود شما و بقیه بچه ها چالش برانگیز باشه تا به هماهنگی از لحاظ لحن برسیم . وقتی تازه نوشتن گروهی رو شروع کرده بودیم. لحن و سبک بچه ها خیلی دور از هم بود و بین قسمتها یه جور سکته ایجاد می کرد ولی کم کم به یه لحن نسبتا مشابه رسیدیم. تا داستان یکنواخت بشه و برای خواننده تغییر نویسنده حس نشه.
    ..........
    اما نقاط ضعف: جمله بندیهاتون سخته و بعضی از جمله ها خیلی طولانی و دقیقا همینطور که نوشان گفت، خواننده رو درگیر جمله بندی می کنه این قضیه و همین باعث میشه که نتونیم خودمون رو به داستان بسپریم و به دائما درگیر جمله ها هستیم و ارتباط گرفتن با حس داستان سخت میشه.
    مثلا "برای " در محاوره خیلی کاربرد داره و جای خیلی کلمات گفته میشه اما در متن معنی "به خاطر، به دلیل" هست : او برای کشور آلمان دانشگاه لایپزیش اقدام کرده بود. ..... این جمله از نظر من جمله سختیه انگار توی متن دست انداز ایجاد کرده، در ضمن از لحاظ معنی هم اشتباه به نظر میاد.
    یا مثلا از این ترکیب خیلی استفاده شده بود: " داشت فلان کار را می کرد" این هم محاوره ایه داشت به معنی داشتن هست و نمیشه به این شکل در نوشتار استفاده بشه.
    باز هم محاوره ای: زبان انگلیسی اش قابل توجه بود....زبان انگلیسی که مال ایلیا نیست که اش بگیره مثلا می شد گفت مهارتش در زبان انگلیسی.
    این که اطلاعات رو در لا به لای داستان بهمون دادید برام جالب بود. هنوز تصویرم از ایلیا کامل نیست شاید همین جذبم می کنه که منتظر قسمت دوم باشم. تا الان میدونم تپل و کم تحرکه، مترجمه، دانشجوی دکترا هست، پدر و مادرش رو در 15 سالگی بر اثر حادثه رانندگی از دست داده، پدربزرگش حامی اصلیشه و دو دست نزدیک به نام سیندخت و اشکبوس داره. داروی ضد افسردگی مصرف می کنه.
    خب اینکه خوش مشربه، اعتماد به نفسش چجوریه و بعضی فاکتورهای ظاهری دیگه مثل اینکه چقدر تپله؟ چاقه یعنی ، قد بلنده متوسطه، اینا رو اگه توی مسیر داستان مشخص کنید خیلی خوبه چون من خودم خیلی دوست دارم وقتی داستانی رو میخونم اونو تصویر سازی کنم.
    راستی یه نکته دیگه، اگه فضایی که اتفاقات توش در حال جریان هست رو هم اضافه کنید خیلی داستان جالب تر میشه و به تصویرسازی ذهنی خواننده کمک می کنه. برای انتقال اطلاعات فقط به نوشتن کلماتی مثل بهار بود یا مو فرفری بود بسنده نکنید اگه به این اطلاعات حس اضافه کنید خواندنی تر میشه. مثلا : در آن هوای خنک بهاری، نسیم ملایمی وزید و شال نخی سیندخت را از سرش انداخت و موهای فرفریش را پریشان کرد.
    امیدوارم قسمت بعدی رو هم به زودی منتشر کنید. منتظریم

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۱۹/۱/۱۳۹۸   ۰۹:۵۰
  • ۱۳:۰۱   ۱۳۹۸/۱/۱۹
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی کاپ قدمت 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    سلام ساسان جان. منم داستانت رو خوندم. همینطور که بچه ها گفتن، نحوه نگارش و جمله بندی ها و اشتباهات تایپی و ... داره که من حتما بهت توصیه میکنم اگه زمان داری، وقتی متنت تموم شد یک ساعت بعد و مثلا 5 ساعت بعد، دوبار خودت با دقت بخونیش. انگار که کس دیگه ای نوشته و اصلا نمیدونی در مورد چیه.
    به غیر از این، یه نکته دیگه ای هم که هست، وقتی اطلاعات جدید و تکمیلی در مورد یه شخص میدی، یه جوری بهتره با اطلاعات قبلی هم بازی کنی که یاداوری بشه و شخصیت بهتر توی ذهن بشینه. مثلا ما میتونیم بفهمیم که حدود 15 سالگی پدرش رو از دست داده و الان با توجه به اینکه میخواد دکترا بگیره، حداقل 24، 5 سالشه. ولی متن کمکی به ما نمیکنه که بدونیم بیش از 10 سال از اون تصادف میگذره. یا مثلا ما میفهمیم که ایلیا و سیندخت، حتی قبل از اون تصادف با هم دوست بودن و بعدش صمیمی تر هم شدن. اما داستان اینو به ما نمیگه و نشون نمیده که اینا از خردسالی با هم دوست بودن، بلکه فقط آمار و ریاضیات اینا رو به ما میگه. برای همین میتونی بیشتر با اطلاعاتی که میدی بازی کنی.

    ایده کلی داستان اما خیلی جالبه و من دوستش داشتم. یعنی افکارت خیلی سیال و داستان به نظر جذاب میاد و دوست دارم بقیه ش رو بخونم. برای شروع خیلی خوب بود و همه چیز سر جای خودشه، فقط باید روی نگارشت بیشتر وقت بذاری.
    ممنون

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۹/۱/۱۳۹۸   ۱۳:۱۸
  • ۱۳:۰۶   ۱۳۹۸/۱/۱۹
    avatar
    بهزاد لابیکاپ آشپزی کاپ قدمت 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    Sazzhv : 

    1. این تصادف مربوط به کجا و چگونه باشد؟ تصادف نقطه اصلی معما قرار بگیرد؟ یا زود است باید داستان پیش برود سپس این تصمیم گرفته شود؟ 

    اگر قراره که تصادف نقطه اصلی این معما باشه، به نظرم باید خیلی ما بیشتر در مورد افراد بدونیم و یهو چندین قسمت بعد جا بخوریم ازینکه این تصادف اصلا طبیعی نبوده.

    2. در ابتدای داستان شخصیت ها خوب وارد داستان شدند؟

    گفتم ورود شخصیت ها خوب بود اما جای کار داشت. حتی اینکه چرا پدربزرگ ایلیا هیچکس جز ایلیا رو نداشت و همه چیزش رو به اون بخشید و ... همه اینا میتونه بعدا روشن و روشن تر بشه.

    3. ابتدای داستان چه نوع ویژگی معمایی دارد؟ آیا می توان گفت معماوار است؟

    راستش من با خوندن بخش اول، متوجه ژانر داستان نشدم و اگه نمیگفتی نمیفهمیدم. به نظرم به زمان و پردازش بیشتری نیازه که مخاطب عام هم بفهمه که اوضاع طبیعی نیست.

    دوستان این سوال ها برای این است که من بدونم نظر شما با خوندن ابتدای داستان چیه؟ و چه برداشتی از داستان میکنید؟ و اینکه چگونه ساختار اصلی را شکل بدم و چگونه باهم این همکاری را شروع کنیم.


    ممنون میشم نظتونو بگید و سوالی است برای طرح، طرح کنید و همچنین راهنماییم کنید.

    به نظرم همینطور که باید نقاط ضعف رو برطرف کنی، روی نقاط قوت هم باید تکیه کنی. مثل جزییاتی واقعی از موقعیت ها و مکان ها و بیماری ها و ... ارائه میدی که باعث شده داستان خیلی جذاب از کار در بیاد.

    با تشکر فروان از دوستان گرامی



    به اشتراک گذاشته شده از تایم لاین Sazzhv
    زیباکده

    ویرایش شده توسط بهزاد لابی در تاریخ ۱۹/۱/۱۳۹۸   ۱۳:۲۰
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان