خانه
330K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۲:۲۵   ۱۳۹۳/۶/۸
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    مادر …..(نمیدونم اسم این داستان رو چی بذارم)




    ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد.


    پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟


    مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی


    فقط خواستم بگویم تولدت مبارک .


    پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد


    صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن

    با شمع نیمه سوخته یافت… ولی مادر دیگر در این دنیا نبود . . .
    ویرایش شده توسط mona mona در تاریخ ۸/۶/۱۳۹۳   ۱۴:۰۶
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان