خانه
330K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۳:۲۰   ۱۳۹۳/۱۰/۶
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    از بهلول بیاموزیم



     شیخ، برای سیروسیاحت، از شهر بغداد باعده ای از مریدانش بیرون رفت .


    شیخ یاد بهلول افتادواحوالش راپرسید. گفتند:  مردی دیوانه است.


    گفت: او را بیاورید بااوکاردارم.


    پس از جستجو بهلول  را در صحراپیداکردن. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.


    بهلول جواب سلام  را داد و پرسید: چه کسی هستی؟عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.


    فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟عرض کرد: آری.


    .بهلول فرمود: غذایت را چگونه میخوری؟





    عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم  و از پیش خود می‌خورم  و لقمه کوچک برمی‌دارم،


    به طرف راست دهان می‌گذارم  و آهسته می‌جوم  و به دیگران نظر نمی‌کنم 


    و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم  و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله»می‌گویم


    و در اول و آخر دست می‌شویم.


    بهلول بلندشد و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟ در صورتی که هنوزغذا خوردن نمیدانی


    سپس به راه خود رفت.


    مریدان به شیخ گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.


    خندید و گفت: سخن راست باید ازدیوانه  شنید و به دنبال بهلول رفت  تا به او رسید.


    بهلول پرسید: چه کسی هستی؟جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.


    بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟


    عرض کرد: آری. سخن به اندازه می‌گویم  و بی‌حساب نمی‌گویم  و به قدر فهم مستمعان می‌گویم 


    و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم  و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند


    و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.


    بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی.


    سپس برخاست و برفت.


    مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟


    جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.


    باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟


    تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی،


    آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟


    عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم و....


    پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله )رسیده بود بیان کرد.


    بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. 


    خواست برخیزد که جنید دامنش را گرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربةالی‌الله مرا بیاموز.

     بهلول گفت: چون به نادانی خود اعتراف کردی به تو می آموزم.

    اینها که تو گفتی همه فرع است


    اصل در خوردن طعام آن است :که لقمه حلال باشد و اگر حرام باشد صدتا از اینگونه آداب رابه جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل میشود.


    جنید گفت: جزاک الله خیراً!

     و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک  و نیت درست باشد وگرنه هر چه که بگویی  وبال گردنت میشود

    پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر است

    و در خواب نیز اصل این است :که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری [دوست، همسر، فرزند، والدین، همکار، ....] نباشد
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان