خانه
331K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۱:۰۷   ۱۳۹۴/۱۱/۲۷
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    چو من آیم او رود



    گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.

    به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟»

    گفت: «عقل.»

    پرسید: «جای تو کجاست؟»

    گفت: «مغز.»

    از دومی پرسید: «تو کیستی؟»

    گفت: «مهر.»

    پرسید: «جای تو کجاست؟»

    گفت: «دل.»

    از سومی پرسید: «تو کیستی؟»

    گفت: «حیا.»

    پرسید: «جایت کجاست؟»

    گفت: «چشم.»

    سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»

    جواب داد: «تکبر.»

    پرسید: «محلت کجاست؟»

    گفت: «مغز.»

    گفت: «با عقل یک جایید؟»

    گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.»

    از دومی پرسید: «تو کیستی؟»

    جواب داد: «حسد.»

    محلش را پرسید.

    گفت: «دل.»

    پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»

    گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»

    از سومی پرسید: «کیستی؟»

    گفت: «طمع.»

    پرسید: «مرکزت کجاست؟»

    گفت: «چشم.»

    گفت: «با حیا یک جا هستید؟»

    گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان