۱۵:۲۶ ۱۳۹۳/۲/۶
تحمل دلتنگی ، درد نبودنت ، من که تحمل ندارم دوری ات
عشق من هر جا هستی بیا که میخواهمت
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز از دلتنگی احساس مرا داری
روزها چه زود میگذرد ، زندگی با یک چشم به هم زدن میرود ، اما نمیگذرد، نمیرود این لحظه های انتظار و دلتنگی ….
عزیز من ، نمیدانی که دلم چقدر برای چشمانت تنگ شده ، نمیدانی که دلم چقدر برای آن آغوش گرمت پر میزند….
و قلبم اینجاست که تند تند میزند ، بیقرارم ، و همچنان به عشق تو عاشق این انتظارم…
تا پایان این انتظار ، دلتنگی هایم بر روی هم انباشته میشود ، تا جایی که قلبم لبریز از دلتنگیست ، لبریز از عشقیست که بیش از همیشه است ….
تا پایان انتظار اشکی نمیریزم ، تا لحظه ای که تو را ببینم و دریایی از اشک بر گونه ام جاری شود
تا اشکهای شوق جای غم دوری ات را بگیرد …
خیره به عکسهایت ، تحمل ندارم ببینم نیستی در کنارم، گرچه همیشه به تو میگویم که مهم در قلب هم بودن است ، همیشه به یاد هم بودن است
و من عشق بی قانون میخواهم ،من لحظه های آرام در کنار تو را میخواهم
و می آید لحظه ای که می آیی ، به عشق آن هست که این شعر مرا میخوانی ….