خلاصه قسمت 20 سریال چکاوک
عمارت
بسیمه برای فریده شیرمیاره ولی فریده خودشو به خواب میزنه وبعدش بسیمه به اتاق نجمیه میره وبهش میگه منو ببخش ونجمیه هم بغلش میکنه وبهش میگه امشب پیش من بمون وکنارهم میخوابن
خواب دیدن فریده وکامران
کامران از پیش نریمان میره وتو عمارت
با فریده روبرو میشه وبهش میگه پات چطوره؟؟اونم بهش میگه خیلی خوبم وحتی میتونم لیله بازی کنم وبرقصم وکامران هم باهاش میرقصه وفریده هم زود به اتاقش برمیگرده واز خوشحالی با خودش میرقصه ومیره که شیری که خاله بسیمه ش داده بخوره که کامران در اتاقشو باز میکنه وبهش میگه فریده داری مثل بچه ها شیر میخوری؟؟ازاین به بعد وقتی داری با من میرقصی بدنت نلرزه!!فریده هم بهش میگه هیچم اینطوری نیست وبهش میگه خودتم اینجوری بودی وبه اتاق دیگه ای میره وبا یه بچه به اسم مونس روبرو میشه که بهش میگه پدرش کامرانه ومادرش قند عسل وبه فریده میگه قند عسل تویی!!!که فریده از خواب میپیره واین یعنی همه این اتفاقات رقص واین حرفا فقط یه رویا بوده وجالبیش اینه که کامران هم عین این خواب ومیبینه واز جاش میپیره ونریمان
هم بهش صبح بخیر میگه وکامران هم زود از اونجا میره واز اونورهم فریده میخواد به مدرسه بره که با کامران روبرو میشه و بهش میگه اگه صبرکنه تا لباساشو عوض کنه اونو میرسونه که فریده بهش میگه تمام شب وپیش نریمان بودی؟؟کامران هم ساکت میشه ومیگه پس خودت برو من باید به کارام برسم وبه عمارت میره وبسیمه بهش میگه خوش اومدی وکامران هم بهش میگه ممنونم مامان میرم لباسامو عوض کنم وبرم که تو پله ها نجمیه رو میبینه واصلا بهش محل نمیذاره وبی تفاوت از کنارش رد میشه وهمینکارو هم سیف الدین انجام میده وبه نجمیه اهمیت نمیده وپیش کامران میره وبهش میگه اگه سلیم عصری نیاد خواستگاری چی میشه؟؟کامران هم بهش میگه میاد وبعدش از کامران میخواد به فریده دیگه نزدیک نشه وازش دور بمونه وکامران هم قبول میکنه
نریمان
نریمان توتختش گریه میکنه وبه منور میگه کامران عاشق فریده ست چون تا صبح داشت اسم اونو توخواب تکرار میکرد ومنور هم بهش میگه براش یه جادو میکنه ونریمان هم قبول میکنه وبعدش منور بهش میگه تازه آقا لونت هم از فریده یه دستخط داره ونریمان ازش میخواد تا به اونم بگه تا بیاد
عمارت
خدمتکارا تو آشپزخونه درباره کار نجمیه صحبت میکنن که نجمیه میرسه وباهاشون در مورد خواستگاری شب صحبت میکنه که باید چیکار کنه که خدمتکارا حالشو میگیرن وهمش بهش تیکه میندازن ونجمیه هم از اونجا میره
مدرسه
فریده به مدرسه میره ومیشل وماری هم از دیدنش خیلی خوشحال میشن وفریده هم خواب دیشبشو براشون تعریف میکنه ومیگه تو خواب یه دخترداشته که اسمش مونس بوده که ماری ازش میپرسه پس باباش کی بوده؟؟فریده هم میگه البته که کامران بود وبعدشم اسم من تو خواب یه چیز دیگه بود وبهم قندعسل میگفتن!!والا من نمیدونم چند تا لقب دارم؟!!؟ بیمارستان
کامران به اونجا میره وبعضی ازمردمی که اونجا هستند داد میزنن که گناهکاره وجرم کرده واز این حرفا وبعضی ها هم ازش تشکر میکنند وبعدش کامران به رخصاره پرستار اونجا میگه که به سلیم بگه بیاد پیشش وبه سمت اتاقش میره
مدرسه
فریده به ماری میگه نجمیه هم داره با سلیم ازدواج میکنه وماری هم بهش میگه خوب اینکه نمیشه!!فریده هم بهش میگه برای چی نشه؟؟ وماری هم حرفشو عوض میکنه ومیگه چیزی نیست عزیزم چون اونم داره ازدواج میکنه وما هنوز موندیم وبا هم به سمت کلاس میرن که فریده میبینه جاشو والز گرفته وازش میخواد تا بلند بشه ولی اون قبول نمیکنه وفریده هم همه وسایلشو رو زمین میریزه که معلمشون میاد وبهشون میگه اینجا چه خبره وفریده هم براش توضیح میده ومعلمه هم حقو به فریده میده وبه والز میگه اینجا جای فریده ست واونم حسابی ضایع میشه وفریده هم بهش نیشخند میزنه
اون چیزی که تو دستاش داره نمیتونه چیزی بگه وسلیم هم اینجوری خیالش راحت میشه
خونه نریمان
منور میاد وبهش میگه وقتی دنبال لونت بوده لباس سلیم واونجا دیده وفهمیده که سلیم پسرناتنی اونه ونریمان هم بهش میگه پس اینطور ومیخنده
مدرسه
فریده به خدمتکار اونجا خسته نباشید میگه واونم بهش میگه یه هفته پیش یه امانتی داشته واون شکلات بوده که فریده هم خوشحال میشه وبهش میگه پس اونو بیارید
ماری هم پیش فریده میاد وبهش میگه برای خواستگاری عصری باباش اجازه اونو وخودشو گرفته که فریده بهش میگه نمیاد چون نجمیه دستور دادند که جلوی دست وپاشون نباشم!! وماری هم بهش میگه من موندم این نجمیه از چی این سلیم بدجنس خوشش اومده؟؟فریده هم بهش میگه تو از کجا میدونی که بده؟؟ ماری هم حرفشوقطع میکنه ومیگه باید بره
خونه نریمان
لونت میاد ونریمان ازش میخواد تا فریده روازش دور کنه ویه کاری بکنه ولونت هم بهش میگه پس زنم شو تا انجام بدم وبعدشم میخنده ومیگه شوخی کرده ویه بازی ترتیب داده
عمارت
نجمیه خودشو برای شب حاضر میکنه وبسیمه هم وسایل بچگی نجمیه رو میبینه وبو میکنه وگریه ش میگیره
مدرسه
فریده میفهمه نجمیه شکلاتارو گرفته وبه میشل میگه ماری یه چیزی میدونه ونمیگه وبعدش میگه نجمیه وسلیم مشکوکن ویه کاسه ای زیرنیم کاسه ست ویهویی یادش میاد دیشب دست نجمیه زخم بوده(این زخم از فشار دادن کلید تو دستاش بوجود اومده)
عمارت
شب شده وسلیم ولازاربه خواستگاری نجمیه میان ولی هیچ کس خوشحال نیست وبا سلیم با سردی رفتار میکنند ولازار هم به سلیم میگه دستای سیف الدین ببوسه که کامران بهش میگه بعد از خوردن قهوه چون این یه رسمه واوناهم به سمت اتاق میرن تا مراسم برگزار بشه.
پایان