خانه
16.7K

ســُــخَنی از عشــــق

  • ۱۱:۲۶   ۱۳۹۲/۱۲/۱۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    دوست جونااااام

    من عاشق شعر و ادبیاتم و توی این تاپیک تصمیم گرفتم متون زیبا رو براتون بذارم . امیدوارم خوشتون بیاد .
     به نظر خودم که حال و هوای آدم عوض میشه . دوستتون دارم ♥




    ســُــخَنی از عشــــق
  • leftPublish
  • ۰۹:۱۲   ۱۳۹۲/۱۲/۱۴
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    شاید تو…



    سکوت میان کلامم باشی!



    دیده نمیشوی



    اما من تو را احساس می کنم!



    شاید تو ….



    هیاهوی قلبم باشی!



    شنیده نمیشوی



    اما من تو را نفس می کشم!







    ســُــخَنی از عشــــق
  • ۱۰:۵۶   ۱۳۹۲/۱۲/۱۹
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    آدم های ساده را دوست دارم.



    همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.



    همان ها که برای همه لبخند دارند.


    همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.



    آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛


    عمرشان کوتاه است.



    بس که هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان می زند


    یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.



    آدم های ساده را دوست دارم.



    بوی ناب “آدم” می دهند…




     ســُــخَنی از عشــــق
  • ۱۵:۵۴   ۱۳۹۳/۱/۱۶
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
     آن مرد در باران رفت...
     

    آن مرد با یک بارونی مشکی بلند و چمدانی پر از یک عالمه هیچ بزرگ نگاهش را به سالهای دوری که خوشبختی اش  را در آن جا گذاشته بود نشانه گرفت و رفت..
    اینجا همان آخر خط است که خیلی وقت بود منتظرش بودم.
    روی در خانه نوشته ام بهار که می آید من نیستم"یادتان باشد اگر شمعدانی ها سراغم را گرفتند قصه پروانه ها را برایشان بگویید تا خوابشان ببرد.طبع نوشتنم را هم می گذارم برای تو تا هراز گاهی که دلت تنگ شد درد های خاک خورده ام را نبش قبر کنی و برسی به همان جا که آن مرد در باران رفت و دلش خون بود و گریه های بی صدایش را هیچ کس باور نکرد و چه غریبان آن مرد در باران رفت..
    همیشه قصه رفتن را سخت می شود نوشت که چطور و چگونه و چرا می روی..
    این رفتن با تمام رفتن ها فرق دارد پسر خودت هم خوب می دانی..
    به دل نگیر"چون همیشه برای تو یک چیزی جور در نمی آمد "همیشه یک قدم مانده به موقعی که می خواستی سیندرلای خیالی ات را سخت در آغوش بگیری و انگشتانت لا به لای گیسوان بلندش گم شود همه چیز به یک باره سراب می شد و باز هم کنج تاریک اتاق و گیتاری نا کوک و یک عصر جمعه ای که پر از همان کلاغ سیاه های زشت است و حتا عقربه های ساعت حال و حوصله دنبال هم  دویدن را ندارند..
    به قول یک نفر خیلی زودتر از این ها باید بار و بندیلت را می بستی و می رفتی.خیلی زودتر از آن یکشنبه لعنتی حتا.همان روزی که ای کاش قلم پایت می شکست و ..!
    همیشه خداحافظی های آخر خوب  از آب در نمی آید.نمی دانی از چی بنویسی.
    از کجا شروع کنی اصلا و یا چطور دهانت را باز کنی و فحش بدهی به یک نفر که بدجور تو را مثل خ ر توی گل گیر انداخت و هنوز هم ول کن نیست.
    خیالی نیست رفیق.
    آخرش که چه؟
    به قول پاورقی های پایین تر فرق بودن و نبودن یک نقطه است.آن مرد در باران رفت  و نقطه شد برای همیشه!
  • ۱۵:۵۵   ۱۳۹۳/۱/۱۶
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست
    چقدر این عبارات آخری رو دوست دارم
  • ۱۶:۲۰   ۱۳۹۳/۱/۱۶
    avatar
    سنا
    دو ستاره ⋆⋆|652 |2369 پست
    خیلی دوست داشتنی بود
  • leftPublish
  • ۰۹:۲۷   ۱۳۹۳/۲/۷
    avatar
    pari san
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|7775 |5225 پست

    به چشمهایت که نگاه میکنم





     نفسم می گیرد....




     چشمهایت




     می گویند که دلت




     هوای رفتن دارد....




     و من میدانم




     دنیا تو را ازمن خواهد گرفت....




    و من می دانم




     که نمی شود حواست را پرت کنم




     و بخواهم کمی بیشتر بمانی...




    چشمهایت




     انگار




     امتداد تمام ِ جاده های دنیاست...

     

     می روی....و می دانم .....




    نفسم می گیرد....




    نفسم می گیرد.....








    ســُــخَنی از عشــــق
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان