خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۰:۲۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
    وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست

    گفتی از لعل من امروز تمنای تو چیست
    در دلم زان لب شیرین چه تمناست که نیست

    بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم
    خم زلف تو گواه من شیداست که نیست

    پای بند غم سودای تو مسکین دل من
    نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست

    در چمن نیست ببالای بلندت سروی
    راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست

    با جمالت نکنم میل تماشای بهار
    زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست

    گر کسی گفت که چون قد تو شمشادی نیست
    اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست

    گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب
    شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست

    ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی
    در سر زلف سیاه توچه سوداست که نیست
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان