۱۳:۲۵ ۱۳۹۴/۹/۱۰
بنوازم که به سنتور دلم ضربهٔ مضراب ، کم است
ناز شصتت بزن از بارش دل چارهٔ این ساز ، نم است
کوک باران تو امشب چه هوایی و چه حالی دارد
بزن ای جام عسل ساز دلم تشنهٔ یک جام و دم است
بزن از شور و همایون و هم آواز بیاتم کَمَکی
که دو روزیست هم آواز دلم نغمهٔ بیداد و غم است
کوک کُردم کن و مضراب ترنم بزنم بیش ز پیش
که به مضراب تو شب ، پردهٔ آواز سحرگاه بم است
وه چه شلاق تو بر خیمهٔ سنتور دلم شیرینست
بزن ای ساحره بر جان من این شور غریبانه کم است
بزن ای جان نفس بر تن ساز و دل بیمار « کویر »
که شب است و دل سازم گرو یک نفس و یک کَرَم است ...