خانه
2.86M

شعر و شیدایی

  • ۱۴:۱۱   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    من به این خرد شدن دم به دم عادت کردم

    به شکسته شدن از هر رقم عادت کردم

    شیشه ام !می بُرم اما پس از این ویرانی

    به دل شیشه ای بی جنم عادت کردم

    کمرپنجره از غصه من تا شد ،تا

    از بد حادثه با زیر وبم عادت کردم

    به نصیحت شدن و حد زدن بی انکار

    پیش چشم دو سه تا ....محترم عادت کردم

    آن ور پنجره سرد است نده دم به دمم

    چون به این هم نفسی های کم عادت کردم

    شادی پنجره در وسعت لبخند من است

    این ور پنجره گرچه به غم عادت کردم

    به نگاه هَمه ی اهل محل مشکوکم

    سنگ بردار بزن شیشه ام عادت کردم

    ان قدر پیش همه سنگ زدی بر دل من

    تا به این شیشه بر کوچه هم عادت کردم

    مرضیه اوجی
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان