۱۶:۲۷ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸
عشق "رسوایی محض " است که حاشا نشود
عاشقی با " اگر و شاید و اما "نشود
شرط اول قدم آن است که "مجنون" باشیم
هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود
"دیر اگر راه بیفتیم" ، به یوسف نرسیم!
سرِ بازار که او منتظر ما نشود
لذت عشق به این "حسِّ بلا تکلیفی" ست
لطف تو شاملم آیا بشود! یا نشود!!
من فقط رو در روی حرمت خم شده ام
کمرم "غیر درِ خانه ی تو " تا نشود
هر قَدَر باشد اگر دورِ "حریم" تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی وجانشود
بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است؟!!!
قطره هیچست اگر"وصل" به دریانشود