۱۱:۳۷ ۱۳۹۴/۱۰/۲۱
مو پریشان می کنی در باد، بابا بی خیال
می سپاری دل به باداباد، بابا بی خیال
دلربایی می کنی با چرخشی در آینه
رقص می گیری چه شاد شاد، بابا بی خیال
قد و بالا بیستون، شبدیز مو، شیرین لبت
پلک هایت تیشه ی فرهاد، بابا بی خیال
شهر کشته مرده ات با یک مژه برهم زدن
چشم هایت باز هم جلاد، بابا بی خیال
در حسادت هرچه آیینه ترک برداشت باز
تکه تکه بر زمین افتاد، بابا بی خیال
این همه در زیر آوار تو ماندم بس نبود؟
من خرابم خانه ات آباد ! بابا بی خیال
با هزار و یک شبت دیوانه ام کردی بس است
شهرزاد قصه ی بغداد ! بابا بی خیال
هی نیا در شعرهایم این همه دلبر نشو
دست بردار از سرم ای داد، بابا بیخیال