باران ببار
بشوی اين جانهای خسته را
دلهای زلال بی کينه را
اينجا تنهايی
نُتي ست تکراری
برساز ناکوک مردمان
باران ببار
مگذار دلتنگی
اين لحظه های سرشار خمودگی
ريشه دواند در پيچ و تاب زندگی
بشوی نتهای اين صفحه ی تيره را
نقش کن بر خطوط حامل اين جهان
چنگهای خوش صدا...
باران ببار
بنواز ساز عشق
باران
محبت بيار...