خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۸:۴۹   ۱۳۹۴/۱۱/۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری؟
    آفرین! معرفت این است که ز من می گذری

    طعنه ی غیر ندیدی که بسوزد دل تو
    که بدانی که چه سخت است به خدا در به دری

    خلوت عشق گزیدن هنر لب زدن است
    لب من تر کن از آن جام لبان شکری

    معرفت نیست من اینجا و تو آنجا و دلی
    بگذاریم به امید نگاه دگری

    درد و اندوه مرا تا قلم مرگ نوشت
    قلم افسوس بخورد از من و این بی نظری

    ما که رفتیم ولی این دل ناقابل ما هست
    هست گرو پیش لبانت بخری یا نخری

    منع عشق تو نمودند ولی من به جواب
    گفتم این زن بود اما که نکوتر زپری.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان