خانه
2.86M

شعر و شیدایی

  • ۱۶:۴۳   ۱۳۹۴/۱۱/۲۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    دیوان حافظ


    نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
    بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد 

    کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
    عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد 

    باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
    آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

    رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
    اگر امروز نبردست که فردا ببرد

    در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم
    بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد

    علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
    ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد

    بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
    سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

    جام مینایی می سد ره تنگ دلیست 
    منه از دست که سیل غمت از جا ببرد

    راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
    هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد

    حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار
    خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد


    🌱🌱🌱🌱
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان