۱۳:۲۸ ۱۳۹۴/۱۲/۲
تو همان کهنه شرابی،
نـــــابی
تو کهنسالترین سرو در این بیشه و باغی
پر غرور و سرپایی
تو رهـــــایی...
مثل چشمان سیه کرده ی خوش چهره ترین دختر ایلی .....
تو اصیلی
تو پر از جاذبه و راز و نیازی
نازی...
به چه رنگی؟
ندانم...
تو یه طیفی
مثل بوسیدن بچه،
تو لطیفی...
مثل دو دو زدن قلب یه ماهی
پر تشویش، پر آهی
گـــــــــــــاهی....
تو خـــدایی
منم آن بنده ی عابد
که به درگاه الهیت سر سجاده گذارم
تو مرانم
تو بخوانم
بگذار خاص ترین بنده بمانم..