۰۲:۰۸ ۱۳۹۴/۱۲/۳
When I got up,
The first greeting;
I heard from your lips!
As usual
We ate breakfast together.
I went to work!
And you returned back to my poetry book!
Evening I come back,
Make your tea ready...
I want on always weariness
Drink sonnet!....
بیدار که شدم،
اولین سلام را؛
از لب های تو شنیدم!
طبق معمول
صبحانه را با هم خوردیم.
من رفتم سرِ کار!
و تو برگشتی تویِ دفتر شعرم!
عصر که برمیگردم،
چایت به راه باشد...
می خواهم روی خستگی های همیشه
غزل بنوشم!...
#الف-مهاجر