۱۳:۳۹ ۱۳۹۴/۱۲/۴
هنوزم لحظه ی بوسه ، از آن لبهایِ قاجاری
تو ژستِ خواب میگیریّ و میدانم که بیداری
و یا من در خیال و خواب پندارم که میبوسم
لبِ معشوقِ خوابی را که بیدارست انگاری
ترا هر روزِ هفته در خیالم عشق می ورزم
تویی که فرق داری... با زنانِ جمعه بازاری
ترا دارم.. خودم را نه..مرا داری..خودت را نه
تمامِ شهر میخندد بر این بی خویشتنداری
تمامِ لات های پامنار و سبزه میدان را
به خط کردم که آسوده قدم در کوچه بگذاری
شاعر : علی محمدی