۱۷:۱۷ ۱۳۹۴/۱۲/۵
راز دل فاش کنم، بی تو مرا یار نبود
جز تو انگار کسی عاشق این زار نبود
هرچه گفتم غزل از دوری تو خوب نشد
چه کنم قافیه امشب به قلم یار نبود
من به آزادی این رابطه مومن بودم
اینکه عاشق بشود از سر اجبار نبود
رفتنت زلزله ای بود، که آمد رد شد
بم چنانی که منم تلی از آوار نبود
فکر کردم که تو میمانی و دل خوش کردم
دلخوشی قسمت این قلب گرفتار نبود
غیر غم هیچ کسی با من و دل یار نبود
جمع تنهایی ما محفل اغیار نبود
حرف حلاج که حق بود خریدار نداشت
ورنه منصور سزاوار سر دار نبود