۰۰:۰۵ ۱۳۹۴/۱۲/۶
گفتگو داشته ام با من و مَن های درون
خیره گشتم با همه زشتی و دنیای درون
می سرایم سخن از تلخی و اندوه به دل
بر زبان آتش و دستم شده سرمای درون
یخ زده قلب من از وحشت دنیای شکست
بی خیالِ دلِ یار و دلِ تنهای درون
دل من عاشق هرلحظه ای ازمهرو وفا
نیست پاسخ که بیاید به تمنّای درون
روزگاریست که مرغ دل من نالان است
شور خواهد که سراید همه گرمای درون
من در اینجا و در آنجا ، دو موازی سرکش
چه کند آه "کمانی" من و امّای درون