۰۰:۰۷ ۱۳۹۴/۱۲/۶
حکایت بودن من با "تو" ...
حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو
تلخِ تلخ نوشیدم ...
که باهر جرعه بسیار اندیشیدم،
که آیا این طعم را دوست دارم یا نه؟؟!!
و آنقدر گیر کردم
بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم و تمام که شد
فهمیدم که باز هم قهوه میخواهم ...
حتی تلخِ تلخِ تلخ ...
قهوه ي تلخ هم با یاد "تــــو" شیرین می شود