۰۰:۱۰ ۱۳۹۴/۱۲/۹
به خدا تو گفته بودی که مرا نمی شناسی
نه سلامی و علیکی،نه درودی نه سپاسی
نکند که کرده بودم عوض آن لباس فاخر
که مرا تو می شناسی به مقامی و لباسی
در خانه ام عزیزی به نگاه صادقانه
به غرورِ دلفریبان نکنم ترا قیاسی
دل من گرفته از دوست، اگر چه بی تحمّل
شده ام به وقت دیدار و دلم به التماسی
ز جمالِ تو طراوت ، شده روح زندگانی
گُلِ گُلبن جهانی، توکه لادنی و یاسی
به دلم نشسته ای و سرِ دیدنِ تو دارم
رهِ عشق و دوستی را تو مگرنمی شناسی
اشرف السادات کمانی