۱۶:۴۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۰
شبحی چند شبی است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
یک نفرساده چنان ساده که از سادگیش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگیش
یک نفرسبزچنان سبز که از سرسبزیش
می توان پل زداز احساس خداتا دل خویش
آی بی رنگتر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هرشبه تصویر تو نیست؟
اگراین حادثه ی هر شبه تصویرتو نیست
پس چرارنگ تو وآینه این طور یکی است؟
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفباکه همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت آینه پیدا شده است
وتماشاگر این خیل تماشا شده است