۰۹:۰۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱
یاد داری آن شب از باران صمیمی تر شدیم؟
آسمان افسانه گفت و ماهِ یکدیگر شدیم؟!
قبله را گم کرده بودیم و هراسان عاقبت
دل به دریا ها زدیم و لحظه ای کافَر شدیم
وقت شب بود و چه زیبا شد مرورِ قصه ها
داستانِ عشق را خواندیم و خوب از بر شدیم
گفت و گویی بود بین چشم من با چشم تو
واژه ای آتش گرفت و هر دو خاکستر شدیم
خوب میدانم سرابی باشد این دنیا ولی
آن ! از دلدادگی هامان همین جا تر شدیم
بعد از آن شب بوی باران می دهد احساسمان
آری آن شب هر دو از باران صمیمی تر شدیم