خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۴:۱۴   ۱۳۹۴/۱۲/۱۱
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من
    ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من
    ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
    نشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار من
    یادت نمی‌آید که او می کرد روزی گفت گو
    می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من
    اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
    این بس نباشد خود تو را کگه شوی از خار من
    گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
    تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من
    خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
    وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من
    چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
    گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من
    گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
    خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من
    گفتم منم در دام تو چون گم شوم بی‌جام تو
    بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان