۱۸:۵۷ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱
غم او در دل من آ مد و درگیرم کرد
یاد چشمان سیاهش به خدا پيرم کرد
مثل یک باد گذشت خاطره اش از نظرم
چون نسیم سحری آمد و تفسيرم کرد
بر لبم مهر سکوتی زد و با تیر جفا
بر دلم زخمه جادو زدو تسخيرم کرد
آ مد از راه وفا ليک دلش مهر نداشت
رفت و با لشگر غم يکسره درگیرم کرد
آ نقدر در دلم از عشق سخن راند شبی
لاجرم دست مرا بست و به زنجيرم کرد
دل سپردم به وفايش ، که شود محرم راز
بی وفا رفت و از ا ین زندگيم سیرم کرد