۰۹:۵۹ ۱۳۹۴/۱۲/۱۸
چند وقتی است كه من بی خبر ازحال توام
مثل یك سایه ی مشكوك به دنبال توام
خوب من! بد به دلت راه مده، چیزی نیست
من همان نیمه ی آشفته ی هر سالِ توام
تو اگر باز كنی پنجره ای سمتِ دلت
می توان گفت كه من چلچله ی لال توام
سالها گوش به فرمانِ نگاهت بودم
چند روزیست كه بازیچه ی امیال توام
گِله ای نیست كه برداری ودورم ریزی
من همان میوه ی پوسیده ی اقبالِ توام
مثل یك پوپكِ سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پروبالِ توام
زندگی زیر سرِ توست اگرلج نكنی
باز هم مال خودت باش خودم مال توام