۰۱:۰۵ ۱۳۹۴/۱۲/۱۹
دل به هیچ عشقی نمی بندم خیالت جمع جمع
از تمام شهر دل کندم خیالت جمع جمع
بال پرواز مرا خواهی بچین خواهی نچین
تا ابد بر خویش پابندم خیالت جمع جمع
آینه گاهی برایم نقش بازی می کند
من به رویش هم نمی خندم خیالت جمع جمع
جمع ما با هم عدد هایی حسابی نیستند
کم شدن را آرزومندم خیالت جمع جمع
گر گرفته پیرهن از داغ دل اما ببین !
لب فروبستم دماوندم خیالت جمع جمع
تیشه را از ریشه ام بردار لازم نیست که
پاره شد زنجیر پیوندم خیالت جمع جمع
گرچه چشمان مرا در اشک غلطان کرد و رفت!!
من در این برکه نمی گندم خیالت جمع جمع