۰۱:۰۸ ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
جمعه که می شود
انگار طیفی از رنگ ها
دست به یکی کرده اند
تا تورا
نقاشی کنند
تا غم هایت را
بی صدا
فریاد بکشی..
جمعه به رنگ بنفش است
مثل جیغ دختری
که
مردی با تن پوش سیاه
باکره گی اش را
از بین میبرد
جمعه
زرد است
مثل آفتاب سوزان ظهرتابستان
که مشتش را
بر سر کارگری خسته
می کوبد
جمعه قرمز است
مثل ماهی ای
که از رود
به تُنگ
آورده باشند
و با بیخیالی
روی آب بخوابد...
جمعه قهوه ای ست
به رنگ چشمان مادرم
که مردی با کمربندی همرنگ
تن ظریفش را
نوازش میکند
و او با صدای خسته ای فریاد میکشد..
جمعه آه دارد
غم دارد
مراسم اشک ریزان غروبش کمر می شکند
جمعه
تمام نمی شود..
فقط غم هایش را
کنار میکشد
تا نفسی تازه کنی..
و تا جمعه ی بعدی
کمین میکند..
جمعه ها را
باید فریاد کشید...
فاطمه_ابراهیمی