خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۶:۴۶   ۱۳۹۵/۴/۱۳
    avatar
    کاربر فعال|245 |416 پست
    صدایت را جرعه-جرعه می نوشم

    مستانه سبز می شوم و شاخ و برگ می دهم

    جوانه ها دهان می گشایند

    و نام تو را می خوانند

    چه لبان شناوری داری

    در آب های صدا

    چشمانم را می بندم

    و تن به صدایت می سپارم

    نام کوچکم

    در صدایت شکفته می شود



    تمام آبشاران را واداشته ای

    با هیاهو بریزند

    تا صدایم به گوشت نرسد

    تمام جنگل ها را واداشته ای

    برگ هاشان را به صدا درآورند

    تا صدای مرا نشنوی

    تمام پرندگان را

    به آواز خواندن واداشته ای

    تا صدای من گم شود

    مدام حرف میزنی

    تا من حرفی نزنم!



    می ترسم در حسرت تو بمیرم!

    و تابوتم بر نیل روان باشد

    و امواج نیلگون

    مرثیه خوان ناکامی من باشند

    نمی خواهم افسانه سرایان

    دلشان بسوزد

    و روزی مرا

    در افسانه ها به تو برسانند...



    "عمران صلاحی"
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان