#لیلای_من_دیرآمدی_مجنون_تودق_کردومرد
طوفان غمها آمد و احساس را از قِصه بُرد
گلدان خانه خشک شد دیوار و در ماتم گرفت
یک شب شنیدم پنجره میگفت که آهم گرفت
کوچه لباس غم به تن از انتظارت خسته شد
دیر آمدی لیلای من پرونده ی ما بسته شد
ویرانه شد آن خانه ی آباد ما هم در خیال
وصل تو با من دگر درخوابها هم یک محال
آه از شبها که دستم ،دست گریه بود و غم
یاد تو میشد زمین لرزه و َ من ویرانه بَم
بی وفا دیر آمدی و من شدم سنگ صبور
می برم با خود تمام خاطراتت را به گور
#جوادالماسی
https://telegram.me/joinchat/DP1XsD6KcO14l86zlRbBgAبزن رو لینک ◕‿◕