شعر و شیدایی

                        

" قصه ها "
برای بیدار کردن ما نوشته شدند
اما تمام عمر ،
ما برای خوابیدن از آنها استفاده کردیم... 

شانه کمتر زن که ترسم بشکند آن تار زلف

تار زلف توست اما رشته ی جان من است



💕✨💕✨💕✨💕

ﺩﻳﺪﻣﺶ ﺍﻣﺎ ﭼہ ﺣﺎﺻﻞ ،ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻋﺸﻖ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺭﺍ ﺯﺧﺎﻃﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﺁنکہ ﺭﻭﺯے ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺶ ﺗﺎﺭﻭ ﭘﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮔﺴﺴﺖ
ﺧﺎلے ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫﻮﺱ ، ﺩﺭ پیلہ ﺍﺵ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﭘﻴﺶ ﺭﻭﻳﻢ ﺑﻮﺩ ،ﺍﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻴﮕﺎنہ ﺍے
ﻫﻤﭽﻮ ﮔﻠﺒﺮگے کہ ﺗﻴﭙﺎے ﺧﺰﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﻏﺮﻕ ﺭﻭﻳﺎﻳﺶ ﻣﻨﻮ ﺍﻭ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﻓﺴﺮﺩگے
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻗﺎبے کہ عکسے ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﭘﮋ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ

ﺁنکہ ﺩﺭ ﺭﻭﻳﺎے ﻣﻦ ﺯﺍﺋﻴﺪﻩ ﺷﺪ ﺍﻳﻨﻚ ﻛﺠﺎﺳﺖ ؟
ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺖ ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﮔﻮئے ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ

[Forwarded from عاشقانه های من]
ازلبت واژه عسل ريخت كه من مست شدم
تو چه كردى به دلم تا كه قلم دست شدم

به چه شعرى زمن اينگونه شدى عاشق و مست
در تب و تاب تنت اينگونه من هست شدم

طاقت دورى آن روى تو سخت است چو مرگ
عابرى خسته ام و وارد اين كوچه بن بست شدم

نازنين بى تو چه گويم همه را باداباد
من كه با شهد لبت واله و سرمست شدم

قلمم مست شده دلبر نازم تو بدان
عشق تو وسوسه ام كرده چنين هست شدم

تو نگاهم كن و با شيرينى و قند نگات
تا ببينى زشراب نگهت از دل و جان مست شدم.

عاشقانه های من.

در جهان عاشق شدن یادم نبود

دوستی با هیچ کس کارم نبود

بعد عمری با یکی یکتا شدم


فکر کردم صاحب دنیا شدم

تا تویی در خاطرم با دیگران بیگانه ام

با خیالت همنشین با دوریت دیوانه ام....... 

در جهان عاشق شدن یادم نبود

دوستی با هیچ کس کارم نبود

بعد عمری با یکی یکتا شدم


فکر کردم صاحب دنیا شدم

تا تویی در خاطرم با دیگران بیگانه ام

با خیالت همنشین با دوریت دیوانه ام....... 

اینجا آسمان صاف تا قسمتی رومانتیک، همراه با غبار دوستی است

توده ای سلام به سمت شما در حرکت است

و احتمال ریزش بوسه دور از انتظار نیست !

آرزویی بکن

گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه

آرزویی بکن

شـاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تــو باشد

ما چله نشین بیقرار دردیم . . .

پاییز و زمستان و بهاران زردیم

این بارِ امانت از ازل سنگین بود

ای عشق ببخش ما تو را گم کردیم . . .

تنهات یافتم،
هر یکی به چیزی مشغول؛
و بدان خوشدل و خرسند،

بعضی روحی بودند:
به روح خود مشغول بودند؛

بعضی به عقل خود مشغول بودند،

بعضی به نفس خود!

تو را بی کس یافتم!

همه یاران،
رفتند به سوی مطلوبان خود!

تنهات رها کردند.
من،
یار بی یارانم!

#شمس تبریز

ای شراب تلخ من !

ترک تو تسکینم نداد

بی تو بودن هم شبیه،

با تو بودن مشکل است..


#حسین_دهلوی

در شبي تاريك
كه صدايي با صدايي در نمي آميخت
وكسي كس را نمي ديد از ره نزديك،
يك نفرازصخره هاي كوه بالارفت
و به ناخن هاي خون آلود
روي سنگي كند نقشي را و از آن پس نديدش هيچكس ديگر

|سهراب سپهری|

🍂
.
.
زندگی...
از لبان تو طلوع می کند
و در چشمان تو غروب
خلاصه اینکه
زندگی ...
خلاصه ایی از
"دیدن توست "



#جواد_رویین


.

به‌تنهایی گرفتارند مشتی بی‌پناه اینجا
مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا

غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا

برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگ
به خون خویش می‌غلتند خلقی بی‌گناه اینجا

نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم
بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا

اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می‌جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا

تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا

غزل سرودن من هم حکایتی دارد
به این بهانه دلم با تو صحبتی دارد

گلایه کردی و گفتی مزاحمت هستم
مگر شنیدن حرفم چه زحمتی دارد؟

مگر تو غربت چشمِ مرا نمی بینی؟
شکستن دل بی کس چه لذتی دارد؟

من آن زمان که شدم عاشقت نفهمیدم
زیارت رخ ماهت مصیبتی دارد!

تو آن خمی که به ابروی خود می اندازی
برای کشتن عاشق چه دقتی دارد!

"فریب چشم توصد فتنه درجهان انداخت"
کرشمه های نگاهت چه حکمتی دارد؟

تو ناز میکنی و آن نگاه طنّازت
به سمت هرکه بیفتد سعادتی دارد

آخرین حرف دلم به تو که فراموشت کرده‌ام،

نگاه می‌کنم به عکست و به‌خاطر می‌آورم تمام حرف‌هایت را، نگاهت، حتی چشمانت را،

نمی‌دانم من بد بودم، زمانه بد بود و یا انتخابم اشتباه، هنوز هم از رفتنت در تعجبم،

دوست ندارم که بپرسی چرا ............
دست خودم نیست که میخواهمت ......

کند است نبض ثانیه ها در غیاب تو
من در کجای حس توام با حساب تو؟


خورشید و ماه پشت زمین خفته اند و من
بیدارمانده ام که بیایم به خواب تو

لب ب لب آمده ای بوسه ب لب آمده ای...

روی ریل لب من نیمه ی شب آمده ای...

بدنت داغ و لبت داغ و سرت داغ عجب...

تو چرا داغی و با این همه تب آمده ای...!!!!