خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست

                            

  • leftPublish
  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما
    ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما

    قامت افروخته می‌رفت و به شوخی می‌گفت
    که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما

    او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال
    خود پسندیدن او بنگر و خودرایی ما

    قتل خود را به دم تیغ محبت دیدیم
    گو عدو کور شو از حسرت بینایی ما

    جان بیاسود به یک ضربت قاتل ما را
    یعنی از عمر همین بود تن آسایی ما

    حالیا مست و خرابیم ز کیفیت عشق
    پس از این تا چه رسد بر سر سودایی ما

    هر کجا جام می‌آن کودک خندان بخشد
    باده گو پاک بشو دفتر دانایی ما

    نقد دنیا به بهای لب ساقی دادیم
    تا کجا صرف شود مایهٔ عقبایی ما

    شب ما تا به قیامت نشود روز، که هست
    پردهٔ روز قیامت شب تنهایی ما

    مگرش زلف تو زنجیر نماید ور نه
    در همه شهر نگنجد دل صحرایی ما

    دل ز وصلت نتوان کند، بهل تا بکند
    سیل هجران تو بنیاد شکیبایی ما

    ناتوان چشم تو بر بست فروغی را دست
    ورنه کی خاسته مردی به توانایی ما
  • ۱۰:۲۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو
    حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو
    .
    رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
    قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس
    .
    طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
    قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن
    .
    تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده
    راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده
    .
    یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم
    سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم
    .
    شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟
    این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی
    .
    وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
    با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن
    .
    با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم
    کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
  • ۱۰:۲۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
    وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست

    گفتی از لعل من امروز تمنای تو چیست
    در دلم زان لب شیرین چه تمناست که نیست

    بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم
    خم زلف تو گواه من شیداست که نیست

    پای بند غم سودای تو مسکین دل من
    نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست

    در چمن نیست ببالای بلندت سروی
    راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست

    با جمالت نکنم میل تماشای بهار
    زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست

    گر کسی گفت که چون قد تو شمشادی نیست
    اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست

    گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب
    شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست

    ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی
    در سر زلف سیاه توچه سوداست که نیست
  • ۱۰:۲۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    راز داری کن و از من گله در جمع مکن
    باز بازیچه مشو، بار سفر جمع مکن
    با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
    خویش را مایه ی دلگرمی هر جمع مکن
    به گناهی که نکردم به کسی باج مده
    آبرویی هم اگر هست بخر، جمع مکن
    ترسم آسیب ببیند بدنت، دور خودت
    این همه هرزه ی آلوده نظر جمع مکن
    آخرین شاخه ی تو سهم عقابی چو من است
    روی آن چلچله و شانه به سر جمع مکن
    تا برآمد نفسم جمع هوادارت سوخت
    روبروی منِ دیوانه نفر جمع مکن
    کاظم بهمنی
  • ۱۰:۲۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    خبر خـــیر تو از نقـــل حریفان سخت است
    حفظ ِحالات من و طعنـه ی آنان سخت است
    لحظه ای بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را
    در دل ابـــر نگــهــداری بـاران سخت است
    کشتی ِ کوچک من هر چه که محــکم باشد
    جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است
    ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رســوا
    شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است
    ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشـــوقه!
    بی محلی سر این کوچه دوچـندان سخت است
    زیـر بــاران که به من زل بزنی خواهی دید:
    فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است
    کوچه ی مهـــــر ـــ سـر نبش ، کماکان باران...
    دیــدنِ حـجلــه ی من اول آبــــان سخت است
    کاظم بهمنی
  • leftPublish
  • ۱۰:۲۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    چه گرمی ، چه خوبی ، شرابی ؟ چه هستی ؟
    بهاری ؟ گلی ؟ ماهتابی ؟ چه هستی ؟

    چه هستی كه آتش به جانم كشیدی ؟
    سرود خوشی ؟ شعر نابی ؟ چه هستی ؟

    چه شیرین نشستی به تخت وجودم
    خدا را ، غمی ؟ التهابی ، چه هستی ؟

    فروغی كه از چشم من می گریزی ؟
    و یا ای همه خوب ، خوابی ؟ چه هستی ؟

    شدم شاد تا خنده كردی به رویم
    تو بخت منی ؟ ماهتابی ؟ چه هستی ؟

    لب تشنه ام از تو كامی نگیرد
    فریبی ؟ دروغی ؟ سرابی ؟ چه هستی
  • ۱۰:۲۹   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    بزن زخم زبان از زهر پرکن استکانمرا
    که خود با دست خود بر باد دادم دودمانمرا
    بخواهم یا نخواهم سرنوشتم را پذیرفتم
    پذیرفتم که تنها بگذرانم هفت خوانم را
    شکایت از شکست ناجوانمردانه جایز نیست
    که خود در آستین پرورده بودم دشمنانمرا
    پشیمانم اگر نالیده ام از بخت نابختم
    در اینجا هیچ کس حتی نمی فهمد زبانمرا
    سراغ زنده مانی یا سراغ مرگ باید رفت
    خداوندا چه مشکل طرح کردی امتحانمرا
    (الهام دیداریان)
  • ۱۰:۲۹   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد،
    نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...

    گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود ،
    تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...!

    گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند،
    تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی...

    گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست،
    باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...

    گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی،
    "آخرقصه هم
    آغوش زلیخا بشوی...

    " فروغ فرخزاد "
  • ۱۰:۲۹   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    شمسه‌ی جادو



    ای نفست شهریار ! شهر مرا یار شو !

    سلسله را ختم کن ! سید و سالار شو !



    قونیه در قونیه مست شده صوفی ام...

    رقص مرا سر بده ! وارد بازار شو !



    نعره بزن خویش را با منِ منصور خود !

    باب بلا بسته نیست... بر در و بر دار شو !



    کشته ی معذور ، نه ! زنده در این گور، نه !

    موسی مجبور، نه ! عیسی ایثار شو



    نیش به نوش آمده ... تیغ به جوش آمده ...

    خون به خروش آمده ... دست به دستار شو !



    آینه بی روم تر ... زنگی زنگار شو !

    توبه به تو توبه کرد ... منکر انکار شو !



    سینه ی سینین من ! ساکن تسکین من !

    سوره ی یاسین من ! سوسن بسیار شو !



    شمسه ی جادو توئی ! پیچه ی گیسو توئی !

    جعد سر مو توئی ! طره ی طرار شو !



    رودکیِ رودِ من ! بربطیِ عودِ من !

    بلبلِ داوودِ من ! هدهد عطار شو !



    باز ابوذر ولی ... یا سِر و یا َسر ولی ...

    مالک اشتر ولی ... میثم تمّار شو !



    «سلسله ی موی دوست حلقه ی دام بلاست»

    ای که در این حلقه ای ، سخت گرفتار شو !



    صبح شد و ظهر شد ... ظهر شد و عصر شد ...

    عصر شد و شب رسید ... لحظه ی دیدار شو !
  • ۱۰:۲۹   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    جنگل همه ی شب سوخت در صاعقه ی پاییز
    از آتش دامن گیر ای سبز جوان بر خیز!

    برگ است که می بارد! چشم تو نبیند کاش
    این منظره را هرگز در عالم رویا نیز

    هیهات... نمی دانم این شعله که بر من زد
    از آتش «تائیس» است یا بارقه ی «چنگیز»!

    خاکستر من دیگر ققنوس نخواهد زاد؟
    و آن هلهله پایان یافت این گونه ملال انگیز!

    تا نیمه چرا ای دوست! لاجرعه مرا سرکش
    من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز

    مگذار به طوفانم چون دانه به خاکم بخش
    شاید که بهاری باز صور تو دمد برخیز

    محمدعلی بهمنی
  • leftPublish
  • ۱۰:۳۲   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    عشق

    سرما، اگر غلاف کند تازیانه را
    غرق شکوفه می کنی ای عشق! خانه را

    با سرخ گل بگوی که تیغی به من دهد
    تیغی چنان که بگسلد این تازیانه را

    هر میوه باغ و باغ بهاری شود اگر
    تأئید تو به بار رساند جوانه را

    کوچکترین نسیمت اگر یاریم کند
    طی می کنم خزان بزرگ زمانه را

    با اشکم آب دادم و با نورت آفتاب
    وقتی دلم به یاد تو افشاند دانه را

    ای عشق! ما که با تو کناری گرفته ایم
    سر سبز و پر شکوفه بدار این کرانه را

    با دست خود به شاخه ببندش وگرنه باز
    توفان ز جای می کند این آشیانه را

    عشق! ای بهار مستتر! ای آنکه در چمن
    هر گل نشانه ایست، توی بی نشانه را

    من هم غزلسرای بهارم چو بلبلان
    با گل اگرچه زمزمه کردم ترانه را

    من عاشق خود توام ای عشق و هر زمان
    نامی زنانه بر تو نهادم بهانه را...
  • ۱۰:۳۴   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست

    'ﺩﺭﺳﺖ'

    "ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ"؟!

    ﻭﻟﯽ...

    ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ :

    "ﺣﻮﺍ" ﺑﻮﺩ

    ﮐﻪ...

    'ﺳﯿﺐ' ﺭﺍ

    "ﺗﻌﺎﺭﻑ" ﮐﺮﺩ!!

    ﻭ...

    ﭼﺮﺍ "ﺁﺩﻡ"

    'ﺧﻮﺭﺩ'؟!

    'ﺳﺎﺩﻩ' ﻧﺒﻮﺩ

    "ﻋﺎﺷﻖ" ﺑﻮﺩ!!

    'ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ'؟

    ﺍﻣﺎ...

    "ﺣﻮﺍ" ﺑﺮﺍﯾﺶ

    'ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ' ﺑﻮﺩ!!

    "ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮ"

    ﺍﺯ 'ﺑﻬﺸﺘﯽ'

    که...

    ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ :

    "ﻣﻔﺖ" ﺍﺯ

    'ﺩﺳﺖ' ﺩﺍﺩ؟!؟

    "سیب"

    'هنوز هم'

    "شیرین" است

    'هنوز هم'

    "آدم"

    'بهشت' را

    به "لبخند حوا"

    'می فروشد'!!

    "فقط"

    اگر...

    'حوایش'

    "هوایش" را

    'داشته باشد'!!!!

  • ۱۰:۳۶   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی شود
    مشکل تو جفا ی من ، مشکل من وفای تو

    کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو
    من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو

    جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست
    عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو

    از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم
    من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو

    دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی
    هر چه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو

    حضرت مولانا
  • ۱۰:۳۷   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    گفتم که روی خوبت از من چرا نهانست
    گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیانست

    گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت
    گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشانست

    گفتم مرا غم تو خوشتر زشادمانی
    گفتا که در ره ما غم نیز شادمانیست

    گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم
    گفت آنکه سوخت او را کی ناله یا فغانست

    گفتم فراق تا کی گفتا که تا توهستی
    گفتم نفس همین است گفتا سخن همانست

    گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما
    گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگانست

    گفتم زفیض بپذیر این نیم جان که دارد
    گفتا نگاه دارش غمخانهٔ تو جانست
  • ۱۰:۳۸   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    از دست تو در هر غزلم آه زیاد است
    یوسف شدنت را چه کنم...چاه زیاد است...

    دلتنگ تر از شازده ی کوچک قصه،
    هستی و به سیارک من راه زیاد است...

    تنهایم و تنهایم و تنهایم و تنها...
    همدم شده کم...آدم همراه زیاد است

    تقدیر قشنگیست که در بازی شطرنج؛
    آیینه به دستان تو ...و شاه زیاد است...

    امشب شب مهتابی آقای غزل هاست
    تصویر تو در مردمکم....ماه زیاد است...!

    من شاعر چشمان قشنگت شدم اما
    از دست تو در هر غزلم آه زیاد است.
  • ۱۰:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    چایی که تو می آوری انگار شراب است
    این شاعر عاشق به همان چای خراب است

    من عاشقم ، چه بسوزم ، چه بسازم
    عشق است که هر کار کند عین صواب است

    معشوق اگر خون مرا ریخت به حق ریخت
    خون ریزی معشوق از روی حساب است

    تب کردن تو ، مردن من هر دو بهانه
    عشق است که بین من و تو در تب و تاب است

    صد بار تفال زدم و فال یکی بود
    " ما را ز خیال تو چه پروای شراب است "
  • ۱۰:۴۰   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺟﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
    ﮐﻔﺶ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺩﺭ ﭘﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

    ﺧﯿﻤ‌ﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﺯﺩ ﺑﺎ ﺣﺮﯾﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ
    ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

    ﺑﺎ ﺍﺟﺎﻕ ﺭﻭﺷﻦ ﻓﺼﻞ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺩﺭﯾﻎ
    ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺮﺍ ﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

    ﺷﻮﻕ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ
    ﺗﮏ ﺗﮏ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

    ﺑﺴﮑﻪ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺗﺶ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
    ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﻻ‌ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

    ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻗﻮﻝ ﻭ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ
    ﻋﻬﺪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﺦ ﺣﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

    ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ
    ﺁﺗﺶ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﺑﺮ ﭘﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

    ﺍﯼ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ! ﺑﺮﮔﺮﺩ، "ﺳﺎﻗﯽ" ﺳﻮﺧﺖ ﻭ
    ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺟﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ
  • ۱۰:۴۱   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    مرایک شب درون دل به صرف عشღق دعوت کن
    زیانی نیست، گردیدی تقاضای غرامت کن

    تو دل بسپار برمن لحظه ای گرهم شدی نادم
    به جرم دل ربایی ام زتو طرح شکایت کن

    اسیرم من به عشღق تومرا با مهر خود بنواز
    به حکم دین مدارا با اسیر در اسارت کن

    تو پیغام ‌آور عشღقی منم مومن به پیغامت
    برو در سرزمین عشღق دعویِ رسالت کن

    شدم با شوق دیدارت به راه سرزمین عشღق
    بیا با من ملاقاتی تو در آن بی نهایت کن

    دگرمعبودمن گشتی تو در میعاگاه عشღق
    قدم در پیش بگذارو دعایم را اجابت کن

    فقط یک حاجت است برتو عطایم کن مرامگذار
    مراعمری درون دل به صرف عشღق دعوت کنღ
  • ۱۰:۴۹   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    باید « تو» بگویی شبت آرام عزیزم
    تا با نفس گــــرم تـــــــو آرام بگیرم

    یک لحظه اگر تلخ شود طعمِ نگاهت
    بر کرده و ناکرده ی خود عذر پذیرم

    من آتش ِ مردادم و تو غیرت ِ تیری
    من، زاده ی مرداد ولی عاشق ِ تیرم

    معشوق ِ جفا پیشه ی بی رحم ِ دل آزار !
    زانو زدنم پیش تو بس نیست ؟ بمیرم ؟؟

  • ۱۰:۵۰   ۱۳۹۴/۹/۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    من بمیرم که تو را رنجِ مضاعف دادم
    عذرِ تقصیر، عزیزم! به خطا افتادم!

    من بمیرم که کمی اشک به چشمت آمد
    از همان روز، غمینم، به خدا ناشادم!

    گفته بودم که گُلم محرم و نامحرم هست
    «زُلف بر باد مَده تا ندهی بر بادم»!

    گفته بودم که بسی ناز، فزون‌تر داری
    «ناز بنیاد مَکُن تا نَکنی بنیادم»!

    من نگفتم که تو حوّایِ منی، حسّاسم
    غیرتم ارثِ عزیزی‌ست زِ جدّم آدم؟!

    آمدی تا که اسیرم بُکنی با غمزه
    من از آن‌روز که عاشق شده‌ام، آزادم
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان