خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست

                            

  • leftPublish
  • ۱۲:۳۳   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    گاهی اوقات قرار است که در پیله ی درد، 
    نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...

    گاهی انگار ضروریست بگندی در خود،
    تا مبدل به "شرابی" خوش و گیرا بشوی...

    گاهی از حمله یک گربه،قفس میشکند،
    تا تو پرواز کنی،راهی صحرا شوی...

    گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست،
    باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...

    گاهی از چاه قرار است به زندان بروی،
    " آخر قصه " هم آغوش زلیخا بشوی...

    " فروغ فرخزاد "

  • ۱۲:۳۴   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    عاشقی جرم قشنگیست گرفتارم کرد
    خواب بودم که شبی عشق تو بیدارم کرد

    آمدم گریه کنم تا تو نگاهم بکنی
    چون ستاره به تماشای شب تارم کرد

    آمدی خواب مرا از چه پریشان کردی
    گفتی عاشق شده ام عشق تو بیمارم کرد

    آمدی خانه ی ویرانه گلستان کردی
    بوسه ای از لب تو شهره ی بازارم کرد

    آمدی دل ببری؛ یا بخری؛ فهمیدم
    وقت خواب آمدی و عطر تو شکارم کرد

    خنده های نمکینت تو چه دانی که چه کرد
    خشک بودم چو کویر لطف تو گلزارم کرد

    تا تو را دیدم و دل را به تو دادم آنشب
    مست بودم که به شب مهر تو دلدارم کرد
  • ۱۲:۳۵   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    دل پاییــــز نـــدارد غـــم جانكــــــاه مـرا

    رفتنــــی هستـــم ،اگرباز كنـــی راه مرا

    رفتـــــم،اما نرســیدم به تو،دریا نشــــدم

    مانـــــدی،اما نرســـانـدی به خــدا آه مرا

    تو فقط پلك بزن،كار تو جـاری شــدن است

    بغض اگر هست فشرده اسـت گلوگاه مرا

    بازهم پلك بزن،چشم تو لحنش آبی است

    نقــل كن در همــه جا قصــه ی كوتاه مرا

    خاطرم نیست به چشم توچه شعری زیباست

    كمــی آواز بخــــوان گریه ی دلخـــــواه مرا

    *******

    شب خوبی ست،هوا طعــم قشنگی دارد

    نی بـزن باز كـه بدمســت كنــی مـاه مـرا

    ناصر حامدی
  • ۱۲:۳۵   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    کم مانده تا از دوریت پایان بگیرم

    تا کِی سراغت را از این و آن بگیرم؟!

    حالا تَقاصِ سادگی هایم رقم خورد

    باید که از قلبِ خودم تاوان بگیرم

    پس زد مرا دریایِ شورانگیزِ چشمت

    رودی اسیرم که نشد جریان بگیرم

    تصویرِ ماتی از خودم در ذهن دارم

    جزءِ محالات است اگر سامان بگیرم

    در چشمِ تو من کافری بِالفِطره هستم

    حتی اگر رویِ سرم قرآن بگیرم

    تویِ نگاهم بغضِ سنگین در کمین است

    باید که سهمی از دلِ باران بگیرم
    پیراهنی را که اُتو کردی نَشُستم

    شاید که از عطرِ حضورت جان بگیرم

    قلبِ صبورم تسلیت ، باید پس از این

    حقِ تو را از عشقِ بی وجدان بگیرم
    محمد مهدی امیری
  • ۱۲:۴۷   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    باید چه کرد با غم دیگر ندیدنت؟
    مَردَم! بد است گریه کنم بر ندیدنت!
    آدم به عادت است،ولی چشمهای من
    عادت نمی‌کنند به دیگر ندیدنت!
    تقویم را ورق زدم و باورم نشد...
    چندین شب است زنده ام و در ندیدنت-
    -دارم به کارهای خدا فکر می‌کنم
    لابد مقدر است... مقدر! ندیدنت
    این زخم کهنه مثل خوره می خورد مرا
    زخمی که تازه می شود از هر ندیدنت!
    جز گریه چیست مرهم این قلب سوخته ؟
    بنگر چگونه شعله ورم در ندیدنت!!!
    شعرم برای هیچ کسی جز خود تو نیست
    بانو! چگونه صبر کنم بر ندیدنت؟!
    ‫#‏عبدالمهدی_نوری

  • leftPublish
  • ۱۲:۴۷   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    تهران بدونِ بودنت انگار زندان می شود
    با تو کویرِ لوت هم مانندِ تهران می شود

    قلبِ مرا با چشمِ خود هر روز کافر می کنی
    باز از حیایِ شرقی ات کافر مسلمان می شود

    جان می دهی بار دگر جان داده را با بوسه ات
    مردن پس از بوسیدنت، یک کارِ آسان می شود

    می خندی و از نازِ تو بازارِ بی همتای گل
    در کسری از یک ثانیه یک جایِ ویران می شود

    با احتیاطِ بیشتر لب هایِ خود را رنگ کن
    بیرون که می آیی عسل یکباره ارزان می شود

    چون دست در مو می کنی، لطفا کمی آرام تر
    از موج گیسوهایِ تو، هر روز طوفان می شود

    یک روز می آید که در وصفِ دل آرایی تو
    این شعر بازی هایِ من در حدِ دیوان می شود

    جواد مزنگی
  • ۱۲:۴۸   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    سخت است که دلتنگ شوی، خنده نباشد
    مهمان تو جز حسرت ناخوانده نباشد

    در برکه ی تنهایی تو ، نیمه شبی سرد
    جز زورق مهتاب فریبنده نباشد

    سخت است که عمری بدوی، لحظه دیدار
    آن دم که رسیدی، نفسی مانده نباشد

    در گوشه ای از نصف جهان، خاطره ای دور
    رودی که دگر جاری و زاینده نباشد

    سخت است که با بغض بخندی که نبینند
    در چشم تو جز شبنم لغزنده نباشد

    با عشق بچینید شبی ، سفره ی احساس
    سهم تو فقط لقمه ی ته مانده نباشد

    سخت است که بازی بخوری از همه دنیا
    نقش تو به جز مهره ی بازنده نباشد

    دل بسته شوی مثل بیابان به کمی ابر
    یک سایه ی موهوم ، که بارنده نباشد

    سخت است دم چوبه ی اعدام ، ببخشی
    آن قاتل احساس ، که شرمنده نباشد

    برگشت کند پست، تمام غزلت را
    در آدرس شعر تو ، گیرنده نباشد

    سخت است که دلتنگ شوی چاره نباشد
    ای کاش به این حال کسی، زنده نباشد.
  • ۱۲:۵۲   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ساقی بده پیمانه ای ،زان می که بی خویشم کند

    برحسن شورانگیز تو ،عا شق تراز پیشم کند

    زان می که در شبهای غم ،بارد فروغ صبحدم

    غافل کند از بیش و کم ،فارغ ز تشویشم کند

    نور سحر گاهی دهد ، فیضی که می خواهی دهد

    بامسکنت، شاهی دهد،سلطان درویشم کند

    سوزد مرا،سازد مرا ،در آتش اندازد مرا

    وز من رها سازد مرا ،بیگانه از خویشم کند

    بستاند آن سرو سهی ،سودای هستی از «رهی»

    یغما کند اندیشه را ،دور از بد اندیشم کند

    رهی معیری
  • ۱۳:۰۲   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    پشت هم شعر نوشتم که بخوانی، خواندی؟


    بغض کردم که ببینی و بمانی، ماندی؟
    .
    آرزو داشتم این بار... به تو تکیه کنم


    پیشِ من باشی و بر شانه ی تو گریه کنم
    .
    پیش من باشی و جز تو، به جهنم برود


    اصلا از حافظه ام عالم و آدم برود
    .
    آمدم از نفَست کام بگیرم اما...


    لحظه ای با لبت آرام بگیرم اما...
    .
    جای اسمت به سه تا نقطه رسیدم ای وای


    در جهانم اثری از تو ندیدم ، ای وای

  • ۱۳:۰۸   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    من از آن کافه ی زیبای چشمانت طمع دارم
    که هر صبحی بریزد، قهوه در فنجانِ اشعارم

    تمامِ شب فقط در وصفِ چشمان تو میگویم
    چرا که جز نگاهِ تو، نمی گنجد به پندارم

    نمیدانم که میدانی پس از هر شب بخیرِ تو
    به چشم بسته ات، مانندِ شب بندی گرفتارم ؟

    به شبهای سیاهِ من، امیدِ صبح فردایی
    که از شوقِ نگاهت، تا سحر افسون و بیدارم

    من از غیرت، چنین نیلوفرانه بر تو می پیچم
    که بینِ چشمِ نااهلان و اندامِ تو، دیوارم

    بخواهی یا نه، من هر لحظه بر دورِ تو میگردم
    به دورِ نقطه ی اوجِ خیال خویش، پرگارم

    چه ها گویم من از عشقِ فروزان تو در این دل
    که من قدرِ تمام دوستی ها، دوستت دارم

    بیا شیرین کن اشعار مرا با طعمِ لب هایت
    که من از هر غزلخوانی دگر، غیرِ تو بیزارم
  • leftPublish
  • ۱۳:۲۱   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    چادر مشکی کشیدی مثل کعبه بر سرت

    بعد ازین بر گردنم بانو طوافت واجب است
  • ۱۳:۲۲   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    خط لبهای تو را یک عمر سعدی خوانده بود
    ور نه این اشعار شور انگیز را کی می سرود؟

    پلک وا کردی ، پری ها دسته دسته آمدند
    در هوای چشمه ی کوثر ، لب چشمت فرود

    اخم کردی ، در دل دیوانگان آتش زدی
    خنده کردی ، از سر آیینه ها برخاست دود

    رخ گشودی ، چارباغ از شرم رویت زرد شد
    لب گشودی، خشک شد بر جای خود زاینده رود

    غرق کردی عقل ها را در زلال خنده ات
    رود گیسویت به راه افتاد و دلها را ربود

    قصد هر چه داری از عقل و دل و جانم ، بگیر
    جز فرار از سود آیا عشق دارد هیچ سود ؟
  • ۱۳:۲۳   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    ﻧﺎﺧﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭﺩ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ
    ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺟﻮﺍﻧﻢ؟

    ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟ ﺗﻮ ﺑﮕﻮ، ﻫﺎ؟ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻧﻬﺎﻧﻢ؟

    ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ
    ﺁﻥ ﺗﺐ ﮐﻪ ﮔﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﺎﻧﻢ

    ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
    ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻢ

    ﺁﺧﺮ ﭼﻪ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻋﻠﻢ ﭘﺰﺷﮑﯽ
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺿﺮﺑﺎﻧﻢ؟

    ﻟﺐ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺳﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺳﺖ
    ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ ﻗﻔﻞ ﺩﻫﺎﻧﻢ -

    ﺍﯾﻦ ﮔﺮﮒ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻠﺒﯿﺲ ﺩﻣﺎﺳﻨﺞ
    ﺍﻣﺸﺐ ﺑﮑﺸﺪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ !

    ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺪ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺷﻢ ﻭ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺪ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ...
    ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻋﯿﺎﻥ ﺳﺖ ﭼﻪ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﻧﻢ.
  • ۱۳:۲۴   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    رفتم از شهر شما با دل دیوانه ی خویش
    همچومرغی که پریدست ز کاشانه خویش


    نور عشقی که درآن خانه ندیدیم ،افسوس
    میبرم این دل ویران شده را خانه خویش


    بگذارید که آزاد شوم زین غم و درد
    بگشایم گره پیله ی پروانه ی خویش


    دلم افسانه ی افسون نگاهی شده بود
    بگذارید به پایان برم افسانه ی خویش


    وای بر من که چه ارزان به شما دل دادم
    مرغ دل را ببرم باز سر لانه ی خویش


    سالها گوهر جان فرش قدومش کردم
    باید این جان ببرم بر در جانانه خویش


    شانه ای هیچ نبودید ، که سر بگذارم
    تا مگر دل نهد این سر، بسر شانه خویش


    بد شکسته است مرا ساقیتان جام امید
    می روم تا بزنم جام ، به میخانه خویش


    تا کجا باز شود بخت جدا مانده ی دل
    میروم در پی تقدیر جداگانه ی خویش
  • ۱۳:۲۴   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    ﺩﯾﻮﺍﻧــﻪ ﻭﺍﺭ ﻫـﻢ ﮐــﻪ ﻋﺎﺷﻘـــﺶ
    ﺑﺎﺷـﻢ ...
    ﭘﺎﯼ ﻏـــﺮﻭﺭ ﺩﺧﺘـــــــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﺑﯿﺎﯾــﺪ
    ﻭﺳﻂ ...
    ﺗﻨﻬــﺎ ﯾـﻪ ①ﮐﻠــــﻤﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾــﻢ :
    ﻣــﻬــــــﻢ ... ﻧﯿﺴﺘـــــ
  • ۱۳:۲۵   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    بنوازم که به سنتور دلم ضربهٔ مضراب ، کم است
    ناز شصتت بزن از بارش دل چارهٔ این ساز ، نم است

    کوک باران تو امشب چه هوایی و چه حالی دارد
    بزن ای جام عسل ساز دلم تشنهٔ یک جام و دم است

    بزن از شور و همایون و هم آواز بیاتم کَمَکی
    که دو روزیست هم آواز دلم نغمهٔ بیداد و غم است

    کوک کُردم کن و مضراب ترنم بزنم بیش ز پیش
    که به مضراب تو شب ، پردهٔ آواز سحرگاه بم است

    وه چه شلاق تو بر خیمهٔ سنتور دلم شیرینست
    بزن ای ساحره بر جان من این شور غریبانه کم است

    بزن ای جان نفس بر تن ساز و دل بیمار « کویر »
    که شب است و دل سازم گرو یک نفس و یک کَرَم است ...
  • ۱۳:۲۶   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    چه سازی میزند باران...چه رنگی دارد این سایه...
    چه رعدی میکشند ابران ز پشت بام همسایه.

    ندایم میدهد گنجشک صدایم میکند خورشید...
    سحر چون چشمه ای خرم ز خلوتگاه من جوشید..

    چه ناز و عشوه گون باز هم سلام صبح میخیزد...
    به سنگر های خواب آلود ندای صلح میریزد...

    مرا میراند از خوابم چه صبح خیس و نمداری...
    خدایا شب کجا مانده به حال گریه و زاری...

    به اشک شب خداوندا زمین تر گشته از باران...
    چه کردی با شب نازم، که دل کنده است ز دلداران.
    .
    به آواز نسیم صبح که میروبد غم یاران...
    ز پشت برکه ی شادی چه سازی میزند باران...
  • ۱۳:۲۷   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    رفتنت را همه ی اهل محل فهمیدند
    آخرِ شعر فقط نامِ تو را میدیدند ...

    دل به دریا زده ام مرگ به ساحل آمد
    فالِ حافظ زدم این مرتبه باطل آمد

    غصه ها را سر هر وعده ی رفتن خوردم
    گاه و بی گاه سرِ شعر خودم میمردم ‌...

    مثلِ بیدی که به هر باد کمی میلرزد
    شانه هایم پیِ هر درد و غمی میلرزد

    جاده بی رحم ترین فاصله را میفهمد
    مرگِ خاموشِ تهِ قائله را میفهمد ...

    عطرِ پیراهن تو طعنه به باران زده است
    رفتنت زخمِ بدی بر تنِ اذرزده است ...

    حکمت و قسمت و دنیا و دلت همدستند
    جاده ی آمدنت را به نگاهم بستند ...


    آرزویم شده ردَّت به خیابان برسد
    تا که با آمدنت شعر به پایان برسد
  • ۱۴:۰۲   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    تلفیق شراب و شب و سیب است نگاهت

    لبریـــــــز غـــــزلهـای عجیب است نگاهت

    مــــوهای سیاه تــــــو شبیه شب یلداست

    باجلوه ی مهتــــــــــاب رقیب است نگاهت

    ای صاحب حــور و پـری و کژدم و ماهی

    آمیزه ای از سحر و فریب است نگاهت

    دشتی ست پر از شعر و غزل،برکه و باران

    ماوای غـــــزالان غـــــریب است نگــــاهت

    امشب عـرق شـرم بــــه آیینه نشسته ست

    ازبس که نجیب است و نجیب است نگاهت

    تو وسوسه انگــــــــــــــیزترین شعر خدایی

    چون آیه ی آیینه و سیب است نگاهت

    صوفی صابری
  • ۱۴:۰۹   ۱۳۹۴/۹/۱۰
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    اندکی غم داشت چشمان تو، حالا بیشتر

    زندگی با عشق اینطور است: پرتشویش‌تر

    خویشتن‌داری و این خوب است اما فکر کن

    روزگاری می‌رسد من با تو قوم و خویش‌تر…!

    گاه با امواج گیسو، گاه با یک طره مو

    گاه نیش کوچکی کافی‌ست، گاهی نیش‌تر

    یک نظر گفتند در اسلام تنها جایز است

    حیف! با حسرت دلت را می‌شد از این ریش‌تر…

    احتیاجی نیست با من آبروداری کنی

    من تو را آشفته‌تر هم دیده‌بودم پیش‌تر

    هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو با آنکه من

    مطمئنم تو از اینها عاقبت‌اندیش‌تر

    مژگان عباسلو
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان