خانه
2.86M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست

                            

  • leftPublish
  • ۱۷:۵۰   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم
    درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم

    چه می پرسی زسوز دل، که چون شمع سحرگاهی
    زعشق بی سرانجامم، بسی آتش به جان دارم

    به باد نیستی دادم اگر خاکستر عمرم
    ولی شادم که عشقت را به سینه جاودان دارم

    بیا ای آرزوی دل، دمی بشنو نوای دل
    که این آوای مشتاقی، به یادت هرزمان دارم

    روم کُنجی به خاموشی، کنم سر زیر پر بی تو
    نه دیگر شوق پروازی، نه میل آشیان دارم

    به یاد آن شب وصلی که در پایت به سَر کردم
    کنون عمریست کز حسرت، دوچشم خونفشان دارم
  • ۱۷:۵۱   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    به قدری دوستت دارم که قدرش را نمی دانم
    به تن چون روح می مانی، بمانی زنده می مانم

    خیال است آنکه بی یادت زمانی بگذرد بر من
    محال است آنکه از رویت زمانی رو بگردانم...

    دل از دستم رها می شد اگر پایش نمی بستم
    ز شرمت دل نهان کردم که عیبم را بپوشانم

    بجز نام تو هر نامی، بجز راه تو هر راهی
    اگر گفتم غلط گفتم، اگر رفتم پشیمانم

    گهی یادت به سر دارم، گهی نامت به لب دارم
    دمی خاموش خاموشم، دمی دیگر خروشانم

    بلا تشبیه میگویم بدانی حال و روزم را
    که چون چشم تو بیمارم، که چون زلفت پریشانم

    به حکم حاکم چشمت بفرما اذن کارم را
    بلا را از نگاه تو بگیرم یا بگردانم

    فدای تاری از مویت تمام هستی آتش
    به پیشت بهر قربانی تمامش را بسوزانم
  • ۱۷:۵۱   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده
    گر او نمی آیدبگو آن دل که بردی بازده
    افتاده ام درکوی تو پیموده ام برموی تو
    نازیده ام برروی تو آن دل که بردی بازده
    بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
    گرچه که من خاک توام آن دل که بردی بازده
    ای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای من
    لبت است حلوای من آن دل که بردی بازده
    ما را بـه غم کردی رها شرمی نکردی ازخدا
    اکنون بیا درکوی ما آن دل که بردی بازده
    تا چند خونریزی کنی باعاشقان تیزی کنی
    خود قصدتبریزی کنی آن دل که بردی بازده

    " مولانا "
  • ۱۷:۵۱   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست

    گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم

    من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم

    هر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم

    هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم

    حلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم

    خندههای صبح بینم یاد رخساری کنم

    گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا

    عاشقیها با سر زلف نگونساری کنم
  • ۱۷:۵۲   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    در همهمه ی بازی این چرخ کبود
    در کشمکش جهان پر آتش و دود
    دل، دلخوش این است که گهگاه توان
    اشکی بفشاند و چار خطّی بسرود...
    ***
    اِنقدر مگو که "عشق پوچ است و سراب"
    یا اینکه "دو روز زندگی را دریاب"
    بانو، دل ما آنچه نمی داند چیست
    قدر سر سوزنی حساب است و کتاب....
    ***
    گفتی که "دلم پیش شما هست،،، ولی!!!"
    "از عشق نخواهم که کشم دست،،، ولی!!!"
    نفرین به جهان که یار هر ناکس شد
    یک لحظه به کام من سرمست،،،ولی!!!...
    ***
    ماندم من و این کوه ندامت، ای دوست!
    افسوس و غم و اشک و ملامت، ای دوست!
    آتش زدی آن لحظه که گفتی آرام:
    "دیدارِ دگر...روز قیامت...ای دوست..."
    مهدی معارف
  • leftPublish
  • ۱۷:۵۲   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    مرا از این که میبینی پریشان تر چه می خواهی؟
    از این آتش به جز یک مشت خاکستر چه می خواهی؟

    من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم
    بیا این اوج و این پروازو این باور چه می خواهی؟

    مرا بیخود به باران می بری با مستیه چشمت
    بیا این چشم ها این گونه های تر چه می خواهی؟

    برای ادعای عشق اگر این سینه کافی نیست
    بیا این تیغ و این شمشیر و این هم سر چه می خواهی؟

    من آن فر هاد مسکینم که کوه از بهر تو کندم
    بگو شیرین ترین رو یا بگو دیگر چه می خواهی؟

    تمام این غزل با خون رگهایم نثارت باد
    بگو دیگر عزیز من بگو دیگر چه می خواهی؟
  • ۱۷:۵۲   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ه اشکم ساده خندیدی مرا با غیر سنجیدی

    در آن شبهای تنهایی تو را خواندم تو نشنیدی

    غرورم را شکستم من به پایت عهد بستم من

    ولی تو بی وفا هرگز مرا هرگز نفهمیدی

    مرا از عشق ترساندی برایم نقشه ها چیدی

    نرنجاندم تو را هرگز ولی تو ساده رنجیدی

    تویی عشق محال من تویی تنها تو مال من

    خداوندا تو کاری کن دلش سوزد به حال من ...
  • ۱۷:۵۳   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    عشق یعنى مستى و دیوانگى **
    عشق یعنى با جهان بیگانگى **

    عشق یعنى شب نخفتن تا سحر **
    عشق یعنى سجده ها با چشم تر **

    عشق یعنى سر به دار آویختن **
    عشق یعنى اشگ حسرت ریختن **

    عشق یعنى در جهان رسوا شدن **
    عشق یعنى مست و بى پروا شدن **

    عشق یعنى انتظار و انتظار**
    عشق یعنى هر چه بینى عكس یار **

    عشق یعنى لحظه هاى التهاب**
    عشق یعنى لحظه هاى ناب ناب **

    عشق یعنى با پرستو پر زدن **
    عشق یعنى آب بر آذر زدن **

    عشق یعنى با خدا تنها شدن **
  • ۱۷:۵۳   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ماهی به آب گفتا ، من عاشق تو هستم ..
    از لذت حضورت ، می را نخورده مستم ..
    ...
    آیا تو میپذیری ، عشق خدائیم را ؟..
    تا این که بر نتابی ، دیگر جدائیم را؟..
    ...
    آب روان به ماهی ، گفتا که باشد اما ..
    لطفا بده مجالی ، تا صبح روز فردا ..
    ...
    باید که خلوتی با ، افکار خود نمایم ..
    اینجا بمان که فردا ، با پاسخت میایم ..
    ...
    ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد ..
    تنها برای یک شب ، از پیش او سفر کرد ..
    ...
    وقتی که آمدش باز ، تا این که گوید آری ..
    یک حجله دید و عکسی ، بر آن به یادگاری ..
    ...
    خود را ز پیش ماهی ، دیشب که برده بودش ..
    آن شاه ماهی عشق ، بی آب مرده بودش ..
    ...
    نالید و یادش افتاد ، از ماهی آن صدایی ..
    وقتی که گفت با عشق ، می میرم از جدایی ..
  • ۱۷:۵۳   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن
    چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

    باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای
    بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن

    روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن

    دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
    بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن

    من همگی تراستم مست می وفاستم
    با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن

    ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام
    او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن

    ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو
    گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن

    نفخ نفخت کرده‌ای در همه دردمیده‌ای
    چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن

    کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
    ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

    ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
    گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن

    هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو
    کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن

    شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا
    گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن

    باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو
    باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن

    باده عام از برون باده عارف از درون
    بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

    از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو
    چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن

    حضرت مولانا
  • leftPublish
  • ۱۷:۵۴   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    من از عالم «تو» را تنها گزینم
    روا داری که من غمگین نشینم؟

    دل من چون قلم اندر کف توست
    ز توست ار شادمان و گر حزینم

    بجز آنچ تو خواهی من چه باشم؟
    بجز آنچ نمایی من چه بینم؟

    گه از من خار رویانی گهی گل
    گهی گل بویم و گه خار چینم

    مرا تو چون چنان داری چنانم
    مرا تو چون چنین خواهی چنینم

    در آن خمی که دل را رنگ بخشی
    چه باشم من؟ چه باشد مهر و کینم؟

    تو بودی اول و آخر «تو» باشی
    تو «به» کن آخرم از اولینم

    چو تو پنهان شوی از اهل کفرم
    چو تو پیدا شوی از اهل دینم

    بجز چیزی که دادی من چه دارم؟
    چه می جویی ز جیب و آستینم؟
  • ۱۷:۵۴   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    آنکه از دردِ دلِ خود به فغانست منم
    وآنکه از زندگی خویش بجانست منم

    آنکه هر روز دل از مهر بتان میگیرد
    چون شود روز دگر باز همانست منم

    آنکه درحسن کنون شهره ی شهرست تویی
    وآنکه در عشق تو رسوای جهانست منم

    آنکه درصومعه چل سال شب آورد بروز
    وین زمان معتکف دیر مغانست منم

    درغمت گرچه به یکبار پریشان شده دل
    آنکه صدبار پریشان تر از آنست منم

    عاشقانت همه نامی و نشانی دارند
    آنکه درعشق تو بی نام ونشانست منم

    عاقبت همچو هلالی شدم افسانه ی دهر
    آنکه هرجا سخنش ورد زبانست منم

    هلالی
  • ۱۷:۵۴   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    بی هوا بیرون نرو! چشم همه شور است! شور!
    چشم این ملّت به دنیای درون كور است! كور!

    من به هرگام تو ذكر « ان یكادی» خوانده ام
    از قد و بالای تو چشمان بد دور است! دور!

    پای سور و سات من - وقتی نبودی- لنگ بود!
    آمدی! حالا بساط عیشمان جور است! جور!

    روشنایی بسته دست و پای ما را بارها !
    كنج تاریكی مرا «نور علی نور» است! نور!

    خانه ام سهل است- حتی شهر! - وقتی نیستی-
    با تمام وسعتش در چشم من گور است! گور!

    با زبان خوش بیا ! نگذار مجبورت كنم!
    گاه كارآمدتر از هر منطقی زور است! زور!

    اصغر عظیمی مهر
  • ۱۷:۵۴   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    نیست زخمی از هجوم بی کسی ، پر درد تر
    یا زمین برف گیری از نگاهت سرد تر
    روز و شب یادآور تنهایی من می شود
    هیچ کس پیدا نشد از آینه نامرد تر
    از زنان زعفران چین خراسانت بپرس :
    دیده اند از سرزمین گونه هایم زرد تر؟ !
    من همان بادم که می خوردم به دیوار و درت
    تو همان ابری که چشمان مرا می کرد ، تر
    کوچه های بی سرو سامان کاشان ! تا به حال -
    دیده اید از من ، زن آواره ای شب گرد تر !؟
    آسمان من پر از خورشید های کاغذی ست
    از هوای دست هایم نیست جایی سرد تر
    حسنا محمدزاده
  • ۱۷:۵۵   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    شاید تمام قصه مـا ایـن ســـه جــــمله بود
    آشوب بـودی آمـدی و رد شـدی ، همـــین

    من سطحی از تـرک شـده بودم که بشکنم
    تو آخـریـن تلنگر این سـد شـدی ، همـــین

    هـرگـز تـو انـتـخاب نکـردی مـرا ، فـقـط
    گاهی بر این دو راهه مردد شدی ، همین

    حـذف بـیـای قـافـیه هـا کــــــار تـو نـبـود
    تو بـاعـث ردیـف نـیـامـد شـدی ، همـــین

    حـرفـی کـه در دقــایـق زخــمی انـتـظـــار
    تـیـر خــلاص را بــه دلــم زدی ، همـــین

    بـا ایـن هـمـه شـکایـتـی از تـو نـمی کــنـم
    تنها قبول کن که کمی بد شدی...همـــین !
    سید مهدی نقبایی
  • ۱۷:۵۵   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    دل می رود از دست من راضی به قسمت می شود
    بی دل شوم تا اینکه قسمت ترک عادت می شود

    صد بار هم ، پرواز را در خلوتم اجرا کنم
    با تیرِ چشمت ،‌ چون كبوتر صید بامت می شود

    مقهور این پایان ما ... خواهد به فریادش رسی
    از شرمِ رویش این صدایم بی شهامت می شود

    شاید به منطق رو کنی تا مجرمی پیدا کنی
    احساس را سر می بُری گوئی قیامت می شود

    آخر چرا لج می کنی با ما نمی سازی گُلم ؟
    وقتی که رفتم قصه ات نامش ندامت می شود !

    مهدی جابری
  • ۱۷:۵۵   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    عشق دنیای مرا سوزاند اما پیشکش
    داد از این دارم که دینم سوخت، دنیا پیشکش !

    ای که می‌گویی طبیب قلب‌های عاشقی
    کاش دردم را نیفزایی، مداوا پیشکش

    دشمنانت در پی صلحند اما چشم تو
    دوستان را هم فدا کرده‌ست، آنها پیشکش

    بس که زیبایی اگر یوسف تو را می‌دید نیز
    چنگ بر پیراهنت می‌زد، زلیخا پیشکش

    ماهی تنهای تنگم، کاش دست سرنوشت
    برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش

    سجاد سامانی
  • ۱۷:۵۵   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    بانو! غزل بخوان كه شدیداً قناری‌ام
    وقتی گلِ همیشه بهاری، بهاری‌ام

    تا می‌رسی به تاكِ غزل، مست می‌شوم
    وقتی كه می‌روی، نگران خماری‌ام

    سخت است انتظار كشیدن، ولی، هزار-
    گل می‌دهم اگر كه تو روزی بكاری‌ام

    در من صدا و عكسِ تو تكثیر می‌شود
    تالاری از سكوتم و آیینه‌كاری‌ام

    با خواب‌های صورتی‌ام قهر كرده‌ام
    چون گفته‌ای: "الهه‌ی شب‌زنده‌داری‌ام"

    "این مشق‌ها جریمه‌ی صد سال" ... وا شده
    پای تو در قلمروی كاغذنگاری‌ام
  • ۱۷:۵۶   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    تظاهر میکنم خوبم ولی از غصه لبریزم
    بلا نسبت ، بهارم بی تو من هر فصل پاییزم

    بلا نسبت!بلا!بالا بلند شعرها! وقتی
    نباشی بر زبان نقشه ها شهری بلاخیزم

    نباشی نیمه ی مرداد هم در یزد من سرد است
    نباشی در غزل هر روز چون دی ماه تبریزم

    به جان چترها گاهی بزن از ابرها بیرون
    ببار ای دختر باران به روی خاک جالیزم

    ندیدی و نمی دانی چه با من کرده دلتنگی
    که هر شب با خودم! با خاطرات تو! گلاویزم

    تظاهر میکنم خوبم!دلم قرص از مسکن هاست
    ولی نه...یک شب اخر زندگی را دور می ریزم...

    امیررضاوکیلی
  • ۱۷:۵۶   ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    avatar
    mona monaکاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    احساس می کردم نداری هیچ مانندی
    بعد از تو دیگر هیچ کس با هیچ لبخندی...

    سخت است در چنگال این تقدیر جان دادن !
    حال مرا شاید بفهمد شیر دربندی

    من سردی این دست ها را خوب میفهمم
    وقتی که چشمان مرا از پشت می بندی

    وقتی کنارم می نشینی باز هم دوری
    داری تظاهر می کنی خوبی که می خندی

    طوری برو از سرنوشت روسیاهم که
    انگار از اول نبوده هیچ پیوندی

    حرفی نزن از این درام تلخ ! راهی شو
    حتی نگو خوشبختی ام را آرزومندی !

    آهو فقط یک بار در یک دام می افتد !
    بعد از تو دیگر هیچ کس...با هیچ ترفندی...

    رویا باقری
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان