شعر و شیدایی

                        

سردی گور اسٖت در آن دل که نور عشق نیست


عاقلان گــرمی نــمی جــویــنــد از ایــن ســرداب ها

امشب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم

چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم

همه ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود

همه در دفتر من حسرت دیدار تو بود

بارها تا يكقدمىِ ارتكابت آمدم

تو مرا آلوده ى خود نخواستى

كسى نمى داند

چقدر دوست دارم

تنها جرم من، تو باشى....

روي آن شيشه تبدار تورا"ها" كردم،اسم زيباي تورابانفسم جاكردم،شيشه بدجوردلش ابري
وباراني شد،شيشه رايك شبه تبديل به درياكردم، باسرانگشت كشيدم به دلش عكس
تورا،عكس زيباي توراسيرتماشا كردم

❄️❄️❄️

«دوستت می‌دارم»


در چهارراه‌ها
چشمک می‌زند چراغِ قرمزی مدام
به هر عابرِ سربه‌هوایی
که چشم‌های کسی را بی‌اندیشند.
دست‌هایی پنهان
«عشق» را
از لغت‌نامه‌ها پاک کرده‌اند
اما همچنان
این جمله به زمزمه تکرار می‌شود
در پس‌کوچه‌های دنج:
دوستت می‌دارم!
دوستت می‌دارم!
دوستت می‌دارم.

با گلِ سرخِ ممنوعی
زیرِ پیراهن‌هاشان
به وعده‌گاه می‌روند
و نمی‌گذارند
بوسه‌ای بیات شود و
از دهان بیفتد.
دوستت می‌دارم!
دوستت می‌دارم!
دوستت می‌دارم.

در پشتِ پنجره،
در راهِ  مدرسه،
در چهارچوبِ صفحه‌ی گوشی‌هاشان حتا
عاشق می‌شوند
و دور باشِ هیچ هیولایی
نجوای مقدسشان را
به سکوت نمی‌کشاند:
دوستت می‌دارم!
دوستت می‌دارم!
دوستت می‌دارم.

از شنیدن مداومش خسته نشو
-حوای بی حواسی که لبخندت
دزدیدن یک باغ سیب گناه را
توجیه می کند!-
هیچ آدمی
بی گفتن این جمله آدم نمی شود.
دوستت می دارم!
دوستت می دارم!
دوستت می دارم.



یغما گلرویی 🌿

به هر دري که زدم سري شکسته شد / به هرجا که سر زدم دري بسته شد
نه دگر در زنم به سر نه دگر سر زنم به دري / که روح در به درم از سر و در زدن خسته شد.

عشق را تن پوش جانم می کنی...
چتری از گل سایبانم می کنی...

ای صدای عشق در جان و تنم...
این سکوت ساده و تنها منم...

من پراز اندوه چشمان توام. ...
آشنای دل پریشان توام. ...

آتش عشق تودر جان من است...
عاشقی معنای ایمان من است...

کی به آرامی صدایم می کنی؟
از غم دوری رهایم می کنی؟

حسّ زنانه...

خيلی چيزها را می فهمد...!

اگر هر كاری كردی

تو را نفهميد...

يعنی

جزء خيلی چيزها نيستی...!

كليد را جا بگذار...

آرام برو....!!!!

#فريد_صارمی

💯

تو می روی
برای رفتن تو راه می شوم !
تو پلک می زنی
و من برای چشم های غم گرفته ات نگاه می شوم !
تو خسته می شوی و من برای خستگی توچه عاشقانه تکیه گاه می شوم . . !
دلت گرفته است ؟
پا به پای گریه های توبغض و اشک و آه می شوم !
سکوت می کنی و من به احترام خلوتت به شب پناه می برم
سیاه در سیاه می شوم . . . !
همیشه آخر تمام شکوه هابه چشم های عاشقت که می رسم
سکوت می کنم و باز برای آسمان غم گرفته ی تو
ماه می شوم …



....

نازنینا نظری کن منم این خسته راهت
شرر افکنده بجانم صنما برق نگاهت

سحرم روی چوماهت،شب من زلف سیاهت
بخدا بی رخ و زلفت، نه بخسبم نه بخیزم


مولانا

زن باید محکم باشد
از پس دلش بر بیاید
مغرور باشد و جدی
دلتنگی نکند
شعر نخواند
زن باید ...

اصلا مرا چه به این حرفها

پس چرا زنگ نمی زنی آقا؟؟

#شرایع_تکلیف

نازکن، عیبی ندارد، نازنین تر می شوی

با غم این روزهای من عجین تر می شوی

آتشی هستی که وقتی گر بگیری در دلی

از دل آتشفشان هم آتشین تر می شوی

ما دلشدگان خسرو شيرين پناهيم

ما كشته ي آن مهرخ خورشيد كلاهيم

ما از دو جهان غير تو اي عشق نخواهيم

صد شور نهان با ما،تاب و تب جان با ما

در اين سر بي سامان،غمهاي جهان با ما

با ساز و ني، با جام مي، با ياد وي

شوري دگر اندازيم، در ميكده ي جان

جمع مستان غزل خوانيم

همه مستان سر اندازيم، سر افرازيم

جز اين هنر ندانيم، كه هر چه مي توانيم

غم از دلها بر اندازيم ، بر اندازيم...


#فریدون_مشیری

درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما

سينه های عاشقان جز از شما روشن مباد
گلبن جانهای ما خندان مبادا بی شما

بشنو از ايمان که می گويد به آواز بلند
با دو زلف کافرت کايمان مبادا بی شما

عقل سلطان نهان و آسمان چون چتر او
تاج و تخت و چتر اين سلطان مبادا بی شما

عشق را ديدم ميان عاشقان ساقی شده
جان ما را ديدن ايشان مبادا بی شما

جانهای مرده را ای چون دم عيسی شما
ملک مصر و يوسف کنعان مبادا بی شما

چون به نقد عشق شمس الدين تبريزی خوشم
رخ چو زر کردم بگفتم کان مبادا بی شما

...
مولانا

دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
باید بسنده کرد به رویای دیدنت

یوسف ترین عزیز جهان هم که باشی ام
در سینه آتشی است به داغ خریدنت

من جلد بام خانه ی خود مانده ام و تو
هفت آسمان کم است برای پریدنت

ترسم رها کنم نفسم را و ناگهان
پیراهنی نباشد و شوق دریدنت

در دامن دلم چو ترنجی نشسته ای
شیرین ترین توهم دستم بریدنت

رویای کال سیبی و هرچند در خیال
یک عمر، منتظر به امید رسیدنت

بالاتر از نگاه منی! آه! ماه من!
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت

وصال توست
اگر دل را
مرادی هست و مطلوبی

کنار توست
اگر غم را
کناری هست و پایانی!

سعدی

پر پرواز ندارم؛
اما،
دلی دارم و
حسرت درناها . . .


#احمد_شاملو

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
.
یک عمر دور و تنها ، تنها به جرم اینکه
او سر سپرده می خواست من دل سپرده بودم
.
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
.
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم
.
وقتی غروب می شد ، وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

#محمدعلی_بهمنی

عاشقم کردی و پرگار دلم چرخان شد
وسط دایره عشق تو سرگردان شد

آنقدر در پی تو دور خودم چرخیدم
تا" توهم" زدم و ورد دلم هذیان شد

#مسعود_محمدپور

هرکس که تو را دید پر از عصیان شد

سهمش فقط آوارگی و تاوان شد

بیچاره نسیم راه خود را می رفت

پیچید میان زلف تــو طوفان شد !



سید اکبر سلیمانی