خانه
2.85M

شعر و شیدایی

  • ۱۷:۴۵   ۱۳۹۴/۹/۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست

                            

  • leftPublish
  • ۲۱:۰۰   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    ﺗــــــــﻮ
    ﮐـــــﻨــﺎﺭﻡ ﺑـــﺎﺵ ...
    ﻣـــــﻦ ،
    ﺗﻤـــﺂﻡ ﺷــﺐ ﻫـــﺎ ﯼ ﺍﻣــــﺮﻭﺯ ﺭﺍ
    ﺗــــﺂﺏ ﻣـــﯽ ﺁﻭﺭﻡ
    ﺑــﻪ ﺍﻣﯿـــــــــﺪ ِﺻﺒــــﺤﯽ ﮐـــــﻪ
    ﭼﺸـــــﻤـﺂﻧـــﻢ
    ﺑـــﻪ ﺭﻭﯼ
    " ﺗـــــــــــﻮ "
    ﺑـــــﺎﺯ ﺷـــــــﻮﺩ .......
    دوســت دارم تـــــو بـاشــي
    و مـــن
    قــــدم بــه قـــدم فـــدايــت شــوم ...

    تو باشی
    مـــن،
    از لحظه های دلتنگی جلو می زنم ...

    به تمام درهای بسته ,دهن کجی می کنم،
    به بن بست ها
    به خیابان هایی همه با یک نام ...

    دوســـت دارم تــو بـاشـي
    و مــن
    نشانی ها را گم کنم
    راه خانه را هم ندانم

    تا همه بفهمند
    برای مـــــن کم حواس
    خــــانــه آن جـاســت كـه تـــو بـــاشـــي ...

    و مــــن
    قــــــدم بــه قــــــدم فــدايــت شـــوم ...!
  • ۲۱:۰۱   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    رهام 💙دنیز💕
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|19959 |39378 پست
    چرخ گردون با دلم به به چه بازی میکند
    با من خسته عجب بنده نوازی میکند
    چون نسیمی گه ملایم، گه طوفانی مخوف
    وای عجب حال وهوایی بی قراری میکند

    میشوم مهمان نا خوانده برایت خاطرات
    تلخ وشیرینش عجب مهمان نوازی میکند

    مثل هر شب قطره های اشک بامن همسفر
    دیدگان منتظر شب زنده داری میکند

    آب و جارو میکنم من کوچه های بیکسی
    بهر دیدارت عزیز، لحظه شماری میکند

    من که خود زخمی زجور روزگار و سرنوشت
    از چه رو بر زخم کهنه ، زخم کاری میکند

    منکه با یادش کنم روزو شبم را طی ولی
    آن عزیز مهربان، نا مهربانی میکند

    میشوم سنگ صبور و صبر در راه وصال
    روزگارم گر چه با من کج مداری میکن💕
  • ۲۱:۳۷   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    ما به غم خو کرده‌ایم ای دوست ما را غم فرست
    تحفه‌ای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست

    جامه هامان چاک ساز و خانه‌هامان پاک سوز
    خلعه‌هامان درد بخش و تحفه‌هامان غم فرست

    چون به یاد ما رسی دستی به گرد خود برآر
    گر همه اشکی به دست آید تو را، آن هم فرست

    خستگی سینهٔ ما را خیالت مرهم است
    ای به هجران خسته مارا، خسته را مرهم فرست

    یوسف گم گشتهٔ ما زیر بند زلف توست
    گه گهی ما را خبر زان زلف خم در خم فرست

    زلف تو گر خاتم از دست سلیمان در ربود
    آن بر او بگذار وز لعلت یکی خاتم فرست

    رخت خاقانی در این عالم نمی‌گنجد ز غم
    غمزه‌ای بر هم زن و او را بدان عالم فرست
  • ۲۱:۳۷   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    دانی ز چه خندم ؟
    از همت بلندم
    زیرا به شهر عشقت
    بر عاشقان امیرم ...


    .مولانا.
  • ۲۱:۳۷   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم
    یک سر بگذر بر من و بگذار بمیرم

    مردن به قفس بهتر از آن است که در باغ
    از طعنه ی مرغان گرفتار بمیرم

    هر مشکلی آسان شود از مستی و ترسم
    خالی شَوَدَم ساغر و هشیار بمیرم !

    گفتی :به تو گر بگذرم از شوق بمیری !
    قربان سرت , بگذر و بگذار بمیرم !

    بوسه ز هما سایه‌ام افتاد صباحی
    باشد که در آن سایه ی دیوار بمیرم
  • leftPublish
  • ۲۱:۳۸   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم
    درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم

    چه می پرسی زسوز دل، که چون شمع سحرگاهی
    زعشق بی سرانجامم، بسی آتش به جان دارم

    به باد نیستی دادم اگر خاکستر عمرم
    ولی شادم که عشقت را به سینه جاودان دارم

    بیا ای آرزوی دل، دمی بشنو نوای دل
    که این آوای مشتاقی، به یادت هرزمان دارم

    روم کُنجی به خاموشی، کنم سر زیر پر بی تو
    نه دیگر شوق پروازی، نه میل آشیان دارم

    به یاد آن شب وصلی که در پایت به سَر کردم
    کنون عمریست کز حسرت، دوچشم خونفشان دارم

    به جامی تازه کن ساقی، خدارا کام خشکم را
    که من امشب زناکامی، غمی بس بیکران دارم...
  • ۲۱:۳۸   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    خبر از دل چه بگویم که گرفتار تب است
    دل بیحوصله چندیست که جانش به لب است

    نه به میخانه رود دل ، نه دگر تشنه به می
    نه دگر شوق ملاقات پریسای شب است

    پر پرواز دل ما به خدنگی بشکست
    گوییا قرعه ی دل ، ناوک میرالغضب است

    یار ما را به لب تیغ و کمان برد شبی
    چه خوش آید که دلآرام ، پریشان طلب است

    شور و مستی نه ز می ، از لب میگون برسد
    بوسه بر جام دگرگون شده همچون رطب است

    ساغر دل اگر از خون « کویر » است ، بنوش
    کو ز مژگان دو خورشید سیه در عطب است
  • ۲۱:۳۹   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    خانه ام وقتی که میایی تمامش مال تو
    هر چـه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو

    صد دو بیتی .صد غــزل دارم و حتی یک بغل
    شعر های خوب نیمایی تمامش مال تو

    ضرب و آهنگ غزلهایم صدای پای توست
    این صدای پای رویایی تمامش مال تو

    وسعت آرام اقیانوس آرام دلـــــــــم
    ای پری خوب دریایی تمامش مال تو

    خوب یادم هست گفتی عشق_ یک بخش است
    بخش کردم.عشق یک بخشی تمامش مــال تو

    عشق من .عشق زمینی نیست باور کن عزیز
    عشقم این عشق اهورایی تمامش مال تـــــو

    باز هم بیت بد پایان شعــــرم مال من
    بیت های خوب بالایی تمامش مال تو....!!!
  • ۲۱:۳۹   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی میکردند. شادی , غم , غرور , عشق و ... روزی خبر رسید که به

    زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت.همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. وقتی

    جزیره به زیر آب رفت ,عشق از ثروت که قایقی با شکوه داشت کمک خواست و گفت: آیا میتونم با تو

    همسفر شوم؟ ثروت گفت: نه من مقدار زیادی طلا و نقره دارم و جایی برای تو ندارم. عشق از غرور که با

    یک کرجی زیبا راهی مکانی امن بود کمک خواست. غرور گفت: نه! چون تمام بدنت خیس و کثیف شده

    و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد. غم در نزدیکی عشق بود.پس عشق به او گفت: اجازه بده که با تو

    بیایم. غم با صدای حزن آلود گفت: آه من خیلی ناراحتم ,و احتیاج دارم تنها باشم! عشق سراغ شادی

    رفت و او را صدا زد,اما او آنقدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را نشنید. آب هر لحظه

    بالاتر میامد وعشق دیگر ناامید شد, که ناگهان صدایی سالخورده گفت من تو را خواهم برد. عشق از

    خوشحالی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع سوار قایق شد. وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به

    راه خود ادامه داد و عشق تازه متوجه شد که چقدر پیرمرد به گردنش حق دارد. عشق نزد علم رفت و

    گفت آن پیرمرد کی بود که جان مرا نجات داد؟ علم پاسخ داد زمان. عشق با تعجب پرسید چرا زمان به

    من کمک کرد؟!! علم لبخندی خردمندانه زد و گفت:

    « زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است... »
  • ۲۳:۲۱   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
    اکنون که پیدا کرده ام بنشین تماشایت کنم

    الماس اشك شوق را تاجی به گیسویت نهم
    گل های باغ شعر را زیب سرا پایت كنم

    بنشین كه من با هر نظر با چشم دل با چشم سر
    هر لحظه خود را مست تر از روی زیبایت كنم

    بنشینم و بنشانمت آنسان كه خواهم خوانمت
    وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت كنم

    بوسم تو را با هر نفس ای بخت دور از دسترس
    ور بانگ برداری كه بس غمگین تماشایت كنم

    تا كهكشان تا بی نشان بازو به بازویت دهم
    با همزمانی همدلی جان را هم آوایت كنم

    ای عطر و نور توامان یك دم اكر یابم امان
    در شعری از رنگین كمان بانوی رویایت كنم

    بانوی رویاهای من ، خورشید دنیاهای من
    امید فرداهای من ، تا كی تمنایت كنم
  • leftPublish
  • ۲۳:۲۲   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    رفتی و تعبیرش افتاده ست در فنجان فال

    هفت روزم سبز بود و خشکی ام هفتاد سال

    از خودم،از شعر گفتن،از عذاب خستگی

    خسته ام دیگر بیا،بانوی خوب بی خیال
  • ۲۳:۲۲   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    باقدمهاي رفته برمي گشت
    از مسیری که رو به آخر بود
    با نگاهی که رج به رج می خواست
    مثل آوار بر سَرَت باشد
    .
    زير لب هي تو را صدا مي زد
    با لباني كه تلخ بوسيدت
    با لباني كه تلخ... مي فهمي!!؟
    بايد اين بارِ آخرت باشد
    .
    مُردي از چشمهاي مخملي اش
    گريه مي كرد پشت روسري اش
    حلقه ات توي دستِ چپ يعني...
    اسم او، اسمِ دخترت باشد
    .
    پویا جمشیدی
  • ۲۳:۲۲   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    بے تو مهتاب ڪجا...؟
    ڪوچہ ڪجا...؟
    شعر ڪجا...؟

    بے تو از باقے این عمر گذشتم...
  • ۲۳:۲۲   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    قرار بود...

    آرامشم باشی...!!!!

    نه...

    دلیل....

    شبهای تنهایی ام.....
  • ۲۳:۲۲   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    .در جستجوی او....

    گفتم کجایی دلبرم، گفتا که هستم در دلت....

    گفتم نمی بینم ترا، گفتا ببین دور و برت....

    گفتم که میجویم ترا، هر لحظه و در هر مکان...

    گفتا مرا در خود بجوی، زیرا که باشم من خودت...

    گفتم بیا دستم بگیر، رحمی، ز پا افتاده ام ....

    گفتا بپا خیز و بیا، دستم همیشه بر سرت...

    گفتم به ساحل مانده ام ، از موج و دریا غافلم....

    گفتا به دریا زن کنون، مرداب گردد ساحلت. ...

    گفتم که ای؟ گفتا توام، در عشق تو پیچیده ام...

    گفتم که معشوقم توئی، گفتا که من عاشق ترت...

    گفتم که میسوزم همی ، از دوری و هجران تو...

    گفتا بسوز کاین سوختن، راهی به سوی دلبرت...

    گفتم که می پیچم به خود، در حلقه های وصل تو..

    گفتا که این شور سماع، از حلقه باشد در سرت...

    گفتم مرا عقلی بده ، تا که بیابم راه تو.....

    گفتا برو دیوانه شو ، دیوانگی باشد رهت ....

    گفتم که پس نامت بگو، با چه بخوانم من ترا....

    گفتا که بی نامم ولی، هر نام افتد در دلت....

    گفتم "ندائی"ده مرا ، تا که ز خود بیخود شوم....

    گفتا که اقراء رب خود، باشد ندای کاملت. .
  • ۲۳:۲۳   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    پاسی از شب رفت
    وقتش شد که بی تابت کنم
    آمدم
    با شعرهای تازه بدخوابت کنم
    چشم در چشمم که باشی
    کار دستم می دهی
    مثل قندی
    دوست دارم در دلم آبت کنم
    شاعران
    از خال هندوی تو خیلی گفته اند
    من به فکر سوژه ای هستم
    که نایابت کنم
    حرفی از
    لبخندِ مرموزِ مونالیزا نبود
    قبل از آن که سینه ی دیوارمان
    قابت کنم
    یک غزل، یک بیت،
    یک مصراع حتی کافیست
    در نگاه نسل های بعد
    جذابت کنم
    ترسم از آن است با دست خودم
    آخر تو را
    قرن ها مانند یک ضرب المثل
    بابت کنم
    بهتر است
    از خیر شعر و شب نشینی بگذریم
    قبل از این
    باید فقط با حیله ای خوابت کنم...

    محمد حسين ملكيان
  • ۲۳:۲۳   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    دو چشم نرگست ، بتخانه دارد
    هزاران شاعر دیوانه دارد

    نمیدانم نگارم .... کفر گفتم؟
    خدا در چشم تو میخانه دارد

    پریشان کن طناب زلف هایت
    دلم امشب خیال شانه دارد

    نه تنها عارف چشم تو حافظ
    که سعدی هم دلی دیوانه دارد

    زبان تو به مولانا شبیه است
    که او هم بر لبانت خانه دارد

    به نام چشمهایت تازه کردیم
    دلی را که بتی مستانه دارد

    به روی سینه های یاس گونت
    دل شهری سر پروانه دارد

    همآغوش تو امشب شاعری که
    غزلهایش غمی جانانه دارد
  • ۲۳:۲۳   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم.
    منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم.

    ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم.
    تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم
    کاش امشب عاشقی هم پا می گرفت
    تشنگی هم طعم دریا می گرفت

    کاش امشب کوچه های منتظر
    یک سلام گرم از ما می گرفت

    این سکوت تلخ . دنیای من است
    کاش دستت . دست دنیا میگرفت

    آسمان ابری ترین اندوه را
    از دل سنگین شبها می گرفت

    پنجره دلتنگ چشمی آشناست
    کاش می شد عاشقی پا می گرفت
  • ۲۳:۲۴   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    کاش می شد قفل دلتنگی ، شکست
    کاش می شد درب تاریکی، گسست
    کاش می شدبین مردم، بودو زیست
    کاش می شد مثل باران ها ، گریست
    کاش می شد با محبت ، جان سپرد
    کاش می شد بی توقع ، بود و مرد
    کاش می شدخنده را، تکثیر کرد
    کاش می شد با محبت ، جان سپرد
    کاش می شد ، از پس دیوار، رفت
    کاش می شد قفل دلتنگی ، شکست
    کاش می شددردها ، تقسیم کرد
    کاش می شد. شعر را، تحلیل کرد
    کاش می شد غصه ها، تقلیل کرد
    کاش می شد نیمه ها ، تکمیل کرد
    کاش می شد عذر یک ،تقصیرکرد
    کاش می شد اشک را ،تبخیرکرد
    کاش می شد عشق را، تقدیرکرد....
  • ۲۳:۲۴   ۱۳۹۴/۱۲/۲
    avatar
    نازنین جون
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|28210 |24368 پست
    در قلب من خسته بجز تو احدی نیست
    هر کس که بیاید به قیاست عددی نیست

    گفتی به من ساده اگر پیش بیایی
    هرگز به تو و سینه ی تو دست ردی نیست

    من آمدم از راه و نشانی که تو دادی
    دیدم که به دستان تو اصلا سندی نیست

    آن لحظه گرفتار ترحم شده بودی
    بر من ....و دل من که سزاوار بدی نیست

    از دست خودم شاکی و در بند غرورم
    هر چند که این خرد شدنها ابدی نیست

    گفتی که بیا دور بمانیم از این پس
    دیدم به خدا فکر تو هم فکر بدی نیست

    وقتی که فراموش شده خاطره هامان
    از هرچه که بین من و تو بوده ردی نیست

    بهتر که همان دور بمانیم چرا که
    از سوی تو دیگر نفسی ...یا مددی نیست.
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان