شعر و شیدایی

                        

هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم
ولی بدون تو مهتاب را نمی‫خواهم
برای آمدنت گرچه راه کوتاه است
هنوز هم که هنوز است چشم در راهم
سلام... روز قشنگی است... دوستت دارم ...
چقدر عاشق این جمله‫های کوتاهم
هوای بودن یک عمر با تو را دارم
منی که دلخوش دیدارهای گه‫گاهم
برای گفتن یک حرف عاشقانه فقط
اسیر سخت‫ترین زخمهای جانکاهم
بدون تو همهء لحظه‫ها به این فکرند
که تیغ را بگذارند بر گلوگاهم

از: مرتضی کردی

شعری بخوان و نظم جهان را بهم بریز
جغرافیای شعرجوان را بهم بریز

فیروزه ای به تن کن و در اصفهان بچرخ
با نیم چرخ نصف جهان را بهم بریز

اعصاب شاعران و خم موی مشکی ات
این را بهم بباف و آن را بهم بریز

با یک نگاه جان بده بر شاخه های خشک
برنامه های فصل خزان را بهم بریز

لبخند تو قشنگ ترین نقش ممکن است
طرحی بخند فرشچیان را بهم بریز

زان نرگسان مست دلم می رود ز دست
در شعر من بیا و زبان را بهم بریز

بگشای در که لحظه ی دیدار می رسد
هی قاصدک برو اخوان را بهم بریز

شش روز خستگی به زمین خدا بپاش
پلکی بزن زمین و زمان را بهم بریز

صدا شکست و نفس قفل شد... نبودى تو
پرنده اى به قفس قفل شد نبودى تو
و از تو دور شد و قول داد برگردد
و در که باز شود مثل باد برگردد
پرنده خط خطى و پیر شد نفهمیدى
و از پرندگى اش سیر شد نفهمیدى
خلاصه روزنه اى بعد سالها وا شد
کلید این در زنگار بسته پیدا شد
کسى که در غل و زنجیر بود من بودم
پرنده اى که زمینگیر بود من بودم
پرى نمانده ولى من پیاده در راهم
ترانه اى که نه...ته مانده ى کمى آهم
بگو قرار ملاقاتمان کجا باشد
که هم براى من و هم تو آشنا باشد
خدا کند برسم سربلند برگردم
بگو به سیصد و هشتاد و چند برگردم؟

آمدم عاشق شوم مستی کنم حالش نبود
نام من در قهوه و فنجان و در فالش نبود
بیجهت تقویم خود را زیر و رویش میکنم
چون که روز عاشقان در کل امسالش نبود
دورگشت و یکنظر پشت سرش را هم ندید
کاش وقت رفتنش چشمم به دنبالش نبود
قلب من را او شکست و غصهٔ دل را نخورد
لعنتی حق داشت،،این دل جزواموالش نبود
نرخ ارزان زد به دل تصمیم تلخی بود حیف
قصد دوری کرده بود و،،،،،، فکر دلالش نبود
مردم از جورو جفایش سمت گورستان شدم
بخت بد گور و کفن آماده ،،،،،،، غسالش نبود
بعد مرگم روی سنگ قبر من حک می شود
قصد پرواز از قفس بودش،،،،پر و بالش نبود

بی تو اما عشق بی معناست میدانی؟!

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی ؟

دست هایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟

آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟

تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم

شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟

هرچه می خواهیم ، آری ، از همین امروز

از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟

گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم

روح تو ، هم ، سایه دریاست می دانی؟

« دوستت دارم » ، همین ، این راز پنهانی

از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟

عشق من ، بی هیچ تردیدی ، بمان با من

عشق یک مفهوم بی « اما » ست ، می دانی؟

تو همان کهنه شرابی،
نـــــابی
تو کهنسالترین سرو در این بیشه و باغی
پر غرور و سرپایی
تو رهـــــایی...
مثل چشمان سیه کرده ی خوش چهره ترین دختر ایلی ...
تو اصیلی
تو پر از جاذبه و راز و نیازی
نازی ...
به چه رنگی؟
ندانم...
تو یه طیفی
مثل بوسیدن بچه،
تو لطیفی...
مثل دو دو زدن قلب یه ماهی
پر تشویش، پر آهی
گـــــــــــــاهی...
تو خـــدایی
منم آن بنده ی عابد
که به درگاه الهیت سر سجاده گذارم
تو مرانم
تو بخوانم
بگذار خاص ترین بنده بمانم...

💯به متفاوت ترین کانال شعری تلگرام بپیوندید 💝
👉 @yekfenjansheeer ☕️📚

دانیش
ای کمان ابرو نگاریم شانه دن تئل دن دانیش
زولفووی افشان ائدیب باد صبا یئل دن دانیش

قاشلارون محرابی گرچی سجده گاهیم دیر منیم
آت منیم افسانه می٬ دؤنده رسؤزو٬ائل دن دانیش

«اصلی»نی سال خاطیره قویما چیخا یاددان «کرم»
بیر اوجا بویلو«سارادان»کؤرپودن٬سئل دن دانیش

سؤیله«طاهر»زهره دن سال یاده عذرا وامقی
گول کیمین قیرمیز یاناقدان اینچه بیر بئل دن دانیش

بیستوندان تیشه دن٬شیرین دانیش فرهاد اؤچون
لیلی دن مجنونیدن دیوانه دن چؤلدن دانیش

صحبتی چک گلشنه گلزاره٬ گلشندن باغا
سؤیله بولبولدن٬ دي سونبولدن قاییت گولدن دانیش

شرح وئر عاشقلرین٬بیربیرگؤزه ل افسانه سین
شمع دن ٬ پروانه دن ٬ رندانه محفل دن دانیش

یوسفی بازاره چک یعقوبون احوالین سوروش
دون زلیخادن عزیز مصردن٬ نیل دن دانیش

💯به متفاوت ترین کانال شعری تلگرام بپیوندید 💝
👉 @yekfenjansheeer ☕️📚

حَــــــــــوّا ؛

که " تـــــــــو " باشی ..

بوی سیب همه جا را می‌گیرد

توقع نداشته باش آدم باشم ...

💯به متفاوت ترین کانال شعری تلگرام بپیوندید 💝
👉 @yekfenjansheeer ☕️📚

مؤذنا
به امید که میزنی فریاد..!؟

تو هم بخواب
که ما خویش را به خواب زده ایم

#فاضل_نظری

💯به متفاوت ترین کانال شعری تلگرام بپیوندید
🆔 @yekfenjansheeer ☕️📚

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!

"تو" که از راز دلم با خبری!

"تو" چرا رسم وفایت گم شد؟!

برق چشمان سیاهت گم شد؟!

با " توأم " ای مهِ مهتابِ شبان...

با " تو " ای زلف پریشان جهان...

بی "تو" صد خاطره ام گریان است...

بی "تو" اشکم شاعر باران است...

بی "تو" دیگر نفسم بند آمد!

بی "تو" جوی "دل" من خشکیده ست

با "تو" از قصه عشقم گفتم و "تو" در اوج سکوت؛

با نگاهی پر تردید و خمود ؛

گفتی از: " عشق حذر کن "

نفسم بند آمد !!

💯به متفاوت ترین کانال شعری تلگرام بپیوندید
🆔 @yekfenjansheeer ☕️📚

وقت خواب آمد عزیز ِمهربانم، شب بخیر
خسته ای، باید بخوابی هم زبانم، شب بخیر

شب شد و ماه آمده تا دلربایی ها کند
نوبت ماه است ای ماه ِجهانم، شب بخیر

صبح فردا چهچه مست تو را خواهم شنید
ای خرامان مرغک ِ آواز خوانم، شب بخیر

چشمهایت را ببند و دست در دستم گذار
تا برایت قصّه ای زیبا بخوانم، شب بخیر

قصّه ی فردا و فرداهای روشن نازنین
دلبر زیبای من، آرام ِجانم، شب بخیر

خوب یا بد دفتر امروز خود را بسته ای
فکر فردای قشنگت باش جانم، شب بخیر...

💯به متفاوت ترین کانال شعری تلگرام بپیوندید 💝
👉 @yekfenjansheeer ☕️📚

دلت تهرون ،چشات شیراز، لبت ساوه، هوات بندر
بمم هرشب، تنم تبریز، سرم ساری، چشام قمصر

دلم دلتنگ تنگستان، رو دوشم درد خوزستان
غرورم ایل قشقایی، تو رگهام خون کردستان

تو خونم جنگ تحمیلی، تو خونت ملک اجدادی
خرابم مثل خرمشهر، ولی تو خرم آبادی

#پدرام_پاریزی

yekfenjansheeer@
💠منتظر شماییم

بے تو تنهایے مرا تخریب و

ویران مے کند

خاطــراتت قلب من را،

تیر باران مے کند.

درد دورے و جدایے

درد بے درمــان عشــق

فاصــله دارد مرا

مجنـــون دوران مے کنــد

دلم گرفت💝💝ه


نم نم باران💝

جرعــه اے اشـــک💝

و قدرے سکـوت میخواهـد

با مرهــم عشــق💝

آهاے بهـــانه ے عاشقانه هایم

دلـم "تــو " را💝

فقط "تـو " را میخواهد💝

بوسه ات رابايد
بايد با قهوه ام به هَم بزنم
بيدار شو!
من بدون دوست داشتنت صبحانه كه هيچ صبح هم از گلويم پايين نمي رود...

زڹ بودڹ

غمڪَیڹ تریـڹ

شادے دنیاست!

و نمی دانی

مڹ بہ خاطر تو...

چقدربہ اشڪهایم

لبخنـد زده ام!!

وَقتی هَمه جا پُر اَست اَز دِل سیری

عاشق بِشَوی غَریب تَر می میری.!


یادَت نَرَوَد!به مَردُمِ این دُنیا

دَریا بِدَهی، کَویر پَس می گیرى

#شهريار
💕

🍃🍃🌹سلام برعشق🌹🍃🍃

چه استراحت خوبي است در جوار خودم
خودم براي خودم با خودم کنار خودم

همين دقيقه که اين شعر را تمام کنم
از اين شلوغ ِ شما مي روم به غار خودم

به سمت هيچ تنم را اشاعه خواهم داد
به گوش او برسانيد رهسپار خودم

چه لذتي است که يک صبح سرد زمستاني
کنار پنجره باشم در انتظار خودم

گلي نزد به سرم زندگي اجازه دهيد
خودم گلي بگُذارم سر مزار خودم

اگرچه اين همه سخت است نازنين بپذير
دلم به کار تو باشد سرم بکار خودم

کافه چی! در رگ ِ قلیان ِ من انگور بریز
بر سرش آتش ِ خونخاهی ِ تیمور بریز

شب ِ جشن است بگو تا همه بشکن بزنند
خرده های ِ غم و اندوه ِ دلت دور بریز

منوی ِ رقص ببر هرکسی از راه آمد
روی ِ هر تخت سه تار و دف و سنتور بریز

جای ِ نعناع و هلو طعم ِ لب ِ سیب بده
بوسه ی ِ تلخ از آن دلبر ِ مغرور بریز

شاه ماهی ِ پریدخت ِ قشنگی آن سوست
حجله برپا کن و بر روی ِ سرش تور بریز

من سلیمان ِ جهانم سر ِ این قالیچه
دور تا دور ِ مرا لشکری از مور بریز

هرچه گفتم تو فقط چَشم بگو، فهمیدی؟
هرچه گفتم فقط آماده ی ِ دستور بریز

آخر ِ کار که عاصی شدی از مستی ِ من
بر سرم هرچه دلت خاست تو مأمور بریز

آمدی جانمٖ به قــربانت صفا آورده ای

درد بی درمان قـلـبـم را دوا آورده ای

با خودم گفتم ملک ایام هجران شد تمام

آمدی خوش آمدی جانی مرا آورده ای

شهریار