بابای امیر علی و بهار :
سلام.خوشم میاد جنبتون هم بالاست و اونمدلیشم میرسونین منظور رو
خوشحالم که شمام به همین شکل هستین و باهوشم هستین که اون مدلیاشم میگیرین
فحش ورد زبونتون که قبل ازهمه میاد به ذهنتون چیه؟ خاااک بر سررر
شتر اگه کوهان نداشت چیکار میکرد؟ احتمالا براش خورجین مخصوص درست میکردن ولی نه...شتر اگه کوهان نداشته باشه به درد نمیخوره عمرش کوتاه میشه اونوقت کشتارش میکردن مثل گاو و گوسفندو مردماز گوشتش استفاده میکردن
لیوان یکبار مصرف رو با خوک وحشی و موش صحرایی و دستمال کاغذی رو بریزن تو همزن و هم بزنن چی درمیاد ازش؟ ی معجون بینظیر البته لیوان یبارمصرفو بزاریم سالم بمونه نندازیم داخل مخلوط کن بهتره برای اینکه بتیونم معجونمونو بریزیم توشونوش جان کنیم...میل دارین شمام؟؟؟؟
کلمات زیر رو بدون سرچ توی نت ، سریع اولین تصوری که به ذهنتون رسید روبیان کنین :
بادبند EBF احتمالا باید وسیله ای باشه برای مهار قدرت باد و استفاده از انرژی اون
ممان اینرسی ی چیزایی از اینرسی یادمه هااااولی اصلا مفهومشو یادم نیست
شعاع ژیراسیون 
برش ناشی از لنگر خمشی 
ضریب بازتاب
مرکز سختی
مرکز جرم
وقتی بوی گند دهن همکارایی که صبحها برای رفتن به سر کار مسواک نمیزنن بهتون میخوره چی میگین؟(اوف که خودم متنفرم)
نزار بگمممم که اینجا درست نیست گفتنش
با آفتابه خونتون در دوسه خط حرف بزنین.
سلام آفی...از من ناراحتی آره ؟؟؟ حق داری فک کنم چند سالی هست که هییییچ توجهی بهت نکردم و فقط .... خانوم موقع شستن دستشویی ازت استفاده میکنه...یادمه اونروز یدفه افتادی میخواستی جلب توجه کنی برای من ولی من بهت اهمیت ندادم...خلاصه حق داری ولی آخه تقصیر خودتم هست هیچ تلاشی برای پیشرفت نمیکنی...همینجوری سیخونکی وایسادی منو نگاه میکنی که چی بشه...ببین حتی کبریتم ی پیشرفتای کوچولویی داشته ولی تو دیگه هیچی....خب همین چیزا باعث میشه آدم نسبت بهت سرد بشه دیگه...یکم نوآوری داشته باش...یکم خلاق بشو
چرا بهش میگن آفتابه؟ احتمالا چون قدیمیا قبل از طلوع آفتاب چشمشون به آفتابه میافتاده براشون سمبلی ازآفتاب بوده...روزشونو با آفتابه شروع میکردن ...استعاره از همون آفتابه
چی گفتم
رفتین دستشویی توی یک ظهر داغ ، یه دستشویی تنگ و تاریک و گرم با یه آفتابه مسی سنگین و آب داغ توگرما عرق میریزین و گیر افتادین،چکار میکنین؟ آب داغ آفتابه رو خالی میکنم با خود آفتابه انقد میکوبم به در تا ی نفر متوجه من بشه بیان نجاتم بدن
فرض کنین دوخت مانتوتون خوب نشده و یه دفعه توی یه جای شلوغ موقع نشستن از روی درز وامیره چطور خودتون رو ازمهلکه نجات میدین؟ خب بستگی به جاش شلوغش داره ...اگه اوضعم خیلی وخیم باشه توی جایی مثل خیابون سریع ی ماشین میگیرمو خودمو میرسونم خونه
از این سوال معذرت میخوام اگر میل ندارین جواب ندین.خنده دارترین و جالب ترین تیکه ای که بهتون گفتن توی خیابون چی بوده؟
یخاطره جالبببب دارم ازین مساله...دوران دبیرستان بودم...همشم سرم تو درسو کتاب بود...داشتم از کلاس زبان برمیگشتم ی پسره گفت واااای جیگرتو جیگر طلااااا...ی اخمی بهش کردمو گفتم بیشعور پسره برگشت گفت کی با تو بود مادام کوووری برگشتم دیدم با ی دختره سانتیمانتال پشت سرمه
نمیدونم واقعا چی فکر کرده بودم پیش خودم بااون همه کتابو قیافه خرخونم که جیگر طلام
با کسی درگیرشدین در حد زد و خورد توی خیابون بخاطر همین تیکه پرونی؟زدین یا خوردین؟ نه خوشبختانه...فقط یبار تو مطب دکتر بودیم با مامانمو بابام ...ی مرده انقدددد نگاه کرد بم بابام پاشد پرتش کرد از مطب بیرون....البته این قضیه مال بعد دوران مادام کوری بودنمه
ماشین لباسشویی خرابشده.اهل شستن لباس بادست هستین؟ نه نمیتونم من هم کمر درد دارم هم آرتروز گردن...سریعا یا تعمیرش میکنیم یا یکی دیگه میخریم
فردی هستین که تا یه لباس یخرده پاره یا چروک شد میندازین دور یا نه اونایی که مقدوره رو میدوزین و استفاده میکنین تا حد معقول؟ نسبت به بعضی لباسا حس خوبی دارم پارههم بشه نگهش میدارم ولی بعضیارو نه شاید یکم کهنه وچروک بشه بقول شما بندازمش دور...ولی کلی بخوام بگم سعی میکنم استفاده بهینه رو داشته باشم
چه اسرافی رو انجام میدین که دارین سعی میکنین بزارینش کنار؟
یکی از دوستامون ازگرجستان برامون 20 بسته آدامس تریدنت آورده ...هنوز دو هفته نشده پنج بستشو الکی خوردیم با حامد...داریم خیلی دیگه اسراف میکنیم اینطوری پیش بره تا عید تمومه
فرد تجمل گرایی هستین و حتما باید ماشینتون فلان باشه و خونتون فلان چیز توش باشه و باید از مال فلانی وسیلتون بهتر باشه یا نه؟ نه نه اصصصلن نیستم...دوس دارم اون چیزیو داشتهباشم که ازش لذت ببرم لزوما لوکسو تجملی نیست
تا حالا حراست خواستتون تو محیط کار؟ آره برای تکمیل فرمای سالیانه
رازنگهدار هستین؟ همه میگن...امیدوارم که همیشه همینطور بمونم
دوستدارین مدیر یه مجموعه بشین؟ قابلیتشو دارم ولی در حال حاضر وقتشو ندارم....بیشتر وقتمو باید بزارم برای خانوادم
تا حالا بهتون ثابت شده که خدا وجود داره و همون لحظه حضورشو بهتون ثابت کرده باشه؟ماجراش رو تعریف کنین.
دوست عزیز بیماریه مامانم روی کلیت زندگیه من خیلی تاثیر گذاشت....روزایی که داشتم بقدری تلخو بد بود که حتی دوس ندارم یادآوریشون کنم...اما به احترام سئوالتون جواب میدم...روزای آخرزندگیه مامانم بیمارستان بستری بودن...من شنبه با دکترش صحبت کردمو ایشون گفتن که بخاطر متاستاز مغزی بیشتر از دوماه امیدی به زنده بودنه مامانم نیست...وضعیت مادرم خیلی وخیم بود...دکتر گفت میرن تو کما و ممکنه نابینا بشن..بیاختیاری ادرار و ...فلج بشن... .شبش تا صب تو خیابون راه رفتمو گریه کردم گفتم خدایا چیزی که ازت میخوام نمیدونم اسمش چیه ولی اگه هستی به بزرگیه روح خود مامانم قسمت میدم نه هیچ چیز یا هیچ کسه دیگه که باورش ندارم....نزار مامانم به اون شرایطی که دکتر گفت برسه...مامانم زنی نبود که لیاقتش قرار گرفتن تو اون حال باشه....دوشنبه و سه شنبه حال مامانم بهتر شد....چهارشبه رفت تو کما وقتی ازکما اومده بود بیرون به عمم گفته بوده که برای چند ساعت هیچ دردیو حس نکردم گفته بوده که دوس داره دوباره بره همونجا که اون چند ساعت کما رفته بوده...پنج شنبه ساعت 6 مامانم فوت کردن.بدون نابینایی..بدون درد..بدون کما...بدون فلج...ایست قلبی کرد...من اونجا خدارو دیدم...خدایی که خودم میشناسمو... مامانمم رفت جایی که خودش خواسته بود...جایی که فقط خودش الان میدونه کجاست
وقت از نی کر شدن یعنی چی؟ اصلا تا حالا نشنیدم...بزار ی سرچ کنم ببینم
خدا انگار سمت این حوالی بود،یکی در زد خدا رفت و درو بازکرد.حسی که از این قطعه بهتون دست میده لحظه اول بیان کنین. خدا هم صاحبخونه بوده هم مهمون
روز از نو روزی ازنو رو برامون تفسیر کنین. با طلوع خورشید زندگی دوباره شروع میشه ..باید هر روز زندگیو زندگی کرد
خوابیدین یهو حس میکنین یه چیزی روی صورتتون بالا و پایین میپره یا زیر لباستون از خواب میپرین میبینین یه نفر یه قورباغه انداخته روتون چکار میکنین(این کار رو یه نفر زمان دبیرستان با خودم کرد)
منم یبار این کارو بام کردن...دوره دانشجویی سوار تاب شده بودم زمانی که خیلی اوج گرفته بودم یکی از دوستان ی قورباغه پرت کرد روم بنده هم جیغ زنان ازتاب افتادم پایین و مچ پام شکست...
چقدر به قسمت اعتقاد دارین؟قسمت یا شانس؟ من نظرم نسبت به این مفاهیم انتزاعی خیلی نسبیه نمیتونم صد در صد راجع بهشون نظر بدم...نه میتونم بگم اعتقاد ندارم نه میتونم بگم اعتقاد دارم... بیشتر به بازتاب عملکردهای انسان اعتقاد دارم به انرژی و و اون نیرویی که انسان داره و نتیجشو از محیط اطرافش میگره...حالا میشه اسمشو قسمت گذاشت یاشانس یا هرچیز دیگه
جبر و اختیار رو توی دوسه خط به ما بشناسونین.
جبر اینکه هنوز یک ساعت ازتولدت و ورودت به این دنیا نگذشته جهان بینی اجدادت بهت تلقین میشه و با القاب و باورهایی که اونا میخوان شناسایی میشی....
اختیارم هیچیییی....من که ندیدم...شما اگه نمونه ای سراغ دارین که اختیار به معنای تام کلمه باشه بهم بگین.