خانه
6.37M

كافه گفت وگو ...

  • ۱۰:۴۷   ۱۳۹۳/۹/۸
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    ساراجان براي ناهار جاتون خالي جوجه درستيديم ظهر كه شد اخوي گرامي همراه شوهر خواهرم رفتن سراغ ماشين
    منم گفتم من ميرم آتيش روشن ميكنم چشمتون روز بد نبينه غير از آتيش روشن كردن خودم رو رو هم به آتيش كشيدم از توي حياط داد ميزدم كمك .....
    اما خواهرام فكر كردن دارم شوخي ميكنم
    خلاصه بعد كه ديدن قضيه جديه هر كدوم با يه ظرف‌آب اومدن در نهايت مامان با شيلنگ آب به دادم رسيد
    ولي كلي از برگهاي تو باغچه و بميرم برگهاي درخت توتمون سوخت
    جالبيش اينجا بود از باغچه خاك ميريختم چون خاك نمناك بود بيشتر شعله ور ميشد
    خلاصه تا شب خواهرم ميگفتن و ميخنديدن و سر بسرم ميگذاشتن
    ویرایش شده توسط mona mona در تاریخ ۸/۹/۱۳۹۳   ۱۰:۵۰
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان