خانه
136K

ماجراهای دانشجویی

  • ۱۰:۲۷   ۱۳۹۲/۱۲/۱۴
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|20254 |8895 پست
    شب ولنتاین اتاق ما غوغا بود تمام جعبه کادوها رو منو سمیه دوستم درست میکردیم...( یادش بخیر اگه بتونم عکساشو پیدا کنم حتما نمونه کارامون رو نشونتون میدم)
    یکی از بچه ها چند روزی بود با یه پسری دوس شده بود اهل اهواز بنده خدا کلی به کادوش رسیدیم گلای رز آبیو شکلات کنیاک دار و یه خرس خیلی خوشگلو خلاصه....بش گفتیم ندا اومدی حتما بیا واسمون تعریف کن چکار کردی...
    وقتی برگشت از عصبانیت و بغض شده بود عین لبو ...معلوم بود کلیم گریه کرده...پسره براش یه روسری خریده بود با یه جعبه خرمای جنوب ازینا که چسبیده بود بهم
    ما اولش
    بعد تا چند روز
    دیگه مرده بودیم الانم که یادم میافته خندم میگیره..
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان