شب ولنتاین اتاق ما غوغا بود تمام جعبه کادوها رو منو سمیه دوستم درست میکردیم...( یادش بخیر اگه بتونم عکساشو پیدا کنم حتما نمونه کارامون رو نشونتون میدم)
یکی از بچه ها چند روزی بود با یه پسری دوس شده بود اهل اهواز بنده خدا کلی به کادوش رسیدیم گلای رز آبیو شکلات کنیاک دار و یه خرس خیلی خوشگلو خلاصه....بش گفتیم ندا اومدی حتما بیا واسمون تعریف کن چکار کردی...
وقتی برگشت از عصبانیت و بغض شده بود عین لبو ...معلوم بود کلیم گریه کرده...پسره براش یه روسری خریده بود با یه جعبه خرمای جنوب ازینا که چسبیده بود بهم
ما اولش

بعد تا چند روز


دیگه مرده بودیم الانم که یادم میافته خندم میگیره..