اتفاقا بهزاد من امروز درست کردم ..اما نمی خام تو مسابقه شرکت کنم ..هههه
تو شام امشب عکسش رو میذارم ... باید ری سایزش کنم
امروز ماجراهایی داشتم داماد ... بابای بچه ها هوس کلوچه خرمایی کردش ..منم خمیرش رو درست کردم تا خمیر استراحت میکرد رفتم خرما بگیرم ..اما انگار نسل خرمای دشتستان ساعت 4 و نیم بعد از ظهر منقرض شده بود ..خلاصه کلوچه خرمایی شد کلوچه مربایی و شکلاتی ...
با یوسف النا رو بردیم کلاس اسکیتش .. یهو یوسف گفت : الهه اینقدر هوس فرنی کردم که نگو ... منو میگی شوهر ندیده .. بدو اومدم خونه گفتم نکنه چشم بچه اش چپ شه ... هول هول فرنی درست کردم و ساعت هشت و نیم یوسف اومد و سفره انداخت ...هه کلی ذوق زده شد فرنی ام رو دید
این بود داستان خود شیرینی من برای همسری
