چند ماه بود که ازدواج کرده بودم همسرم رفت ماموریت و من شب رفتم خونه مامانم بمونم آخرین صحبتی که با همسرم کردم قبل از خواب بهم گفت که شب نمی مونن و با پرواز همون شب برمیگردن. حساب کردم و فهمیدم حدود ساعت 3-4 صبح میرسه خونه. دیگه خوابیدیم اما من خوابم نبرد نزدیک ساعت 3-4 صبح خیلی آروم از خونه مامانم اومدم خونه خودمون و دیدم همسرم اومده و منم خوابیدم صبح مامانم بیدار شده بود دیده بود من نیستم همسرم هم نزدیکای صبح بیدار شده بود دیده بود من اومدم جفتشون کلی تعجب کرده بودن و نمی فهمیدن چی شده و بعدش هر دوشونم دعوام کردن و واقعا هم کارم خطرناک بود
