mona mona :
شرمنده دوستان داستان ديگه اي كه مورد رضايتتون باشه ندارم كه تعريف كنم

اینجوری که بچه ها بهت گیر دادن .....................یه داستان عاشقی از خودت بسازی تعریف کنی بهتره ها .................همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه میره . 
عاشق شدن به شلوغی و آرومی و زرنگی و تنبلی و سادگی و زبل بودن ربطی نداره .
اگه بیاد اومده ...........
من خودم دختر بسیار مغرور و تا حدودی سرد و جدی بودم . اصلا یادم نمیاد تو کلاس خندیده باشم . وارد کلاس که میشدم یه سلام عمومی میدادم . کسی جرات نداشت ازم جزوه بگیره . درس خون بودم و جزوه ام کامل بود . یه روز دیدم کپی جزوه ام دست همه ی بچه های کلاسه . یعنی استاد گفت خوبه دیگه به خودتون زحمت ندین فقط خانوم ....بنویسه و شما هم کپی کنید . به بغل دستیم گفتم من که فقط به تو دادم . اونم گفت آزیتا هم ازمن گرفت حتما اون داده به پسرها .دقیقا این شکلی شده بود .
البته الان خنده ام میگیره . واقعا چرا اون همه سخت میگرفتم . نمیدونم .
به طوری که تو دانشکده اسمم رو گذاشته بودن "ملکه ی یخها "
دخترهایی که دوست پسر داشتن معمولا عوامل نفوذی هستند تو دانشکده و خوابگاه . اونا میومدن میگفتن .
راه به راه پسرهای مختلفی میومدن بهم پیشنهاد ازدواج میدادن . منم طوری ردشون میکردم که دیگه راه برگشت نداشته باشن . کلا خیلی بد اخلاق بودم . به همین خاطر همونی که بعدا بهش علاقمند شدم به استادمون که مدیر گروهمون هم بود گفته بود که با من صحبت کنه . تو اتاق استاد عرق بود که از پس گردنم همینجوری سرازیر شده بود . معمولا وقتی کسی عاشق میشه راه بدست آوردن معشوقه رو پیدا میکنه . اینم پیدا کرده بود . خودش جلو نمی اومد . ولی همه ی استادها و دانشجوها میدونستند که منو دوست داره . منم که بی احساس ..................
.
اینو از اون بابت گفتم که تصور نکن دخترهایی که موقر و متین و مبادی آداب هستند وارد جریانات عشقی نمیشن .
عشق خودش میاد و درگیرت میکنه .
اتفاقا من معتقدم بیشتر هم سراغ اینجور آدمها میاد چون تو زندگی جدی تر هستند .
عشق هم که شوخی نیست . جدیه .