خانه
1.19M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۳:۲۴   ۱۳۹۵/۶/۱۳
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48382 |46689 پست
    زیباکده
    نوشان : 
    من رفته بودم مراسم ختم پدرشوهر دختر عمه ام ( حساب کنید چقدر فامیل دور) تو زندگیم شاید دو بار دیده بودم این بنده خدا رو و حتی بچه هاشو هم ندیده بودم ( جز خود شوهر دختر عمه ام) ولی نمی دونم چرا از وقتی پامو گذاشتم تو مراسم حس گریه زیادی بر من مستولی شد که به هیچ چیزی نمی شد ربطش داد. هیچی دیگه من از جلوی دخترهای متوفی رد میشدم درحالی که صورت اونها خشک بود و من مثل ابر بهار می گریستم یه چیزی تو مایه های " چرا رفتی چررااااا من بی قرارم" چراااا؟؟؟؟؟
    دخترای متوفی:
    خواهرهای متوفی :
    بعد زن مرحوم پاشدن منو بغل کردن ( قبلا همو 2 بار دیدیم) بعد تو بغل هم های های گریستیم ( بعید میدونم حتی من و شناخته باشه)
    دختر عمه ام با تعجب به من و مادر شوهرش که همدیگه رو بغل کرده بودیم و گریه میکردیم
    هیچی دیگه وقتی برگشتم سمت اقوام و نشستم پیششون بدین صورت بودن و من همچنان سوژه ام حتی مورد بوده بعد از اون مراسم زنگ زدن و بهم تسلیت گفتن ( پسر عموهی شر رم
    زیباکده

    خب چرا نوشان جان 23

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان