خانه
1.19M

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۳:۱۸   ۱۳۹۵/۶/۲۳
    avatar
    یک ستاره ⋆|2381 |1171 پست
    زیباکده
    arnina : 
    زیباکده
    آهو : 
    از پله ها بالا رفت نگاهی به اتاق کوچکی که در انتهای پله ها بود انداخت قبل از این فکر میکرد زندگی در خونه ی کوچیک و حقیرانه ای مثل این برایش خیلی سخت خواهد بود اما با دیدن خانه نظرش تغییر کرد .
    خانه , کوچک , حقیرانه اما بسیار گرم و دوست داشتنی بود . وارد اتاق شد پنجره ی بزرگِ رو به کوچه و نمای شاخه های درختانِ سبز و بوی نمِ سبزه ها بعد از بارانِ چند دقیقه ی پیش طبع شاعرانه ش را قلقلک میداد . با همین حس خوب پنجره را باز کرد و نگاهی به خانه های اطراف انداخت . چشمش به روی بالکن خانه ی روبرو قفل شد . پسری با موهای مجعد مشکی و شانه هایی پهن با دستانی زمخت و پینه بسته روی صندلی سفید نشسته و مشغول مطالعه بود .چقدر این منظره برای او آشنا بود انگار سالیان سال او را میشناخت . پسر سرش را بالا آورد و با چشمانی مهربان نسیم را نگاه کرد لبخندی بر لب نسیم نشست و با صدای ملایمی گفت سلام .
    پسر لبخندی زد و کتابش را روی پاهایش رها کرد دستانش را بالا آورد و با زبان اشاره گفت : سلام ....
    زیباکده


    مثل فیلمهای اصغر فرهادی آخرش رو باز گذاشتی ؟ 4

    آدمهایی مثل من الان چیکار کنند عایا ؟ من با افکار منحرفم ادامه ی داستان رو خیلی ناجور دارم پیش میبرم .

    یکی جلو ی منو بگیره .

    زیباکده

    منم از آرنینا دعوت می کنم (اجباری) داستان آهو رو با ذهن منحرفش ادامه بده و آخرش رو ببنده.

    کاری هم ندارم به این که قبلا ی داستان نوشته

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان